شهدای نیاک

شهدای نیاک

مرجع خبری و طراح نرم افزارهای مذهبی وزندگینامه شهدا وبیانات رهبری و دفاع مقدس
شهدای نیاک

شهدای نیاک

مرجع خبری و طراح نرم افزارهای مذهبی وزندگینامه شهدا وبیانات رهبری و دفاع مقدس

زندگینامه شهید تهرانی مقدم/پدرموشکی ایران

زندگینامه شهید تهرانی مقدم/پدرموشکی ایران

پاورپوینت/به همراه فیلم

وصیت‌ نامه سرلشکر پاسدار شهید حسین همدانی

وصیت‌ نامه سرلشکر پاسدار شهید حسین همدانی

به گزارش بسیج پرس؛ در مراسم تشییع پیکر سردار سرافراز اسلام شهید حسین همدانی، فرزند برومند ایشان، وهب همدانی وصیت‌نامه پدر شهید خود را قرائت کرد.

در این وصیت نامه آمده است:

بسم‎‌الله الرحمن الرحیم

سپاس خدای را که نعمت‌ها فراوان بر ما ارزانی داشت و فراوان شکر که در عصر خمینی (ره) حیاتمان قرار داد، همه پدران و مادران ما در آرزوی این دوران بودند و ندیدند اما ما دیدیم.

دوران احیای اسلام عزیز و عزتمندی ملت‌های مسلمان، مقاومت مجاهدان سپاه اسلام، عصر تحول و شکوه و عظمت در جهان اسلام، عصر بیداری ملت‌ها، عصر زوال طاغوت‌ها، عصر فروپاشی قدرت‌های استکباری و عصر برگشتن به خویشتن.

خدا را هزاران شکر به خاطر نعمت‌هایش، نعمت زندگی در هشت سال دفاع مقدس، زندگی با مجاهدینی که محبوب خدا بودند و میهمان خدا شده‌اند.

زندگی در کنار ملتی که خوش درخشیدند و در مقابل همه توطئه‌ها و فشارهای سنگین دشمنان تسلیم نشدند و مدل شدند، نمونه شدند در بین ملت‌ها که سرآمد همه آنها پدران، مادران، همسران و فرزندان شهیدان گرانقدر ما هستند.

چه افتخاری بالاتر از آنکه آزادگان ما و جانبازان ما و خانواده مقاومشان صبر را شرمنده کردند و 10 سال در اردوگاه‌های حزب بعث صفحه زرین بر تاریخ این ملت نگاشتند. جانبازان ما با تحمل دردهای فراوان حجت را بر ما تمام کردند که باید مقاومت را ادامه داد.

خدای بزرگ را شکر به خاطر نعمت‌ برخورداری از ولایت، ولایت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب (ع).

مگر می‌توان از نعمت بزرگی که خدای مهربان به ما داده برآییم. نعمت ولایت فقیه، امام بزرگوارمان، آن پیر جمارانی؛ نعمت جانشین خلف آن، علی زمانمان که ادامه‌دهنده همان راه و کاروان انقلاب را چه مدبرانه و زیبا از همه گردنه‌ها و کمین‎ها عبور می‎دهد اما نه، باید بیش از این شاکر باشیم نه زبانی، بلکه عملی مثل شهیدانمان لبیک بگوییم.

بنده حقیر، حسین همدانی، شاگرد تنبل دفاع مقدس اعتراف می‎کنم که وظایف خودم را به خوبی انجام ندادم و بعضی موقع‎ها این نفس سرکش سراغ من می‎آمد و مرا گول می‎زد، وسوسه می‎شدم، نق می‎زدم، در درونم اعتراض ایجاد می‌شد اما خدا مرا کمک می‌کرد، متوجه می‌شدم، پشیمان می‌شدم، توبه می‌کردم و از خدا طلب عفو و بخشش می‌کردم و مرا می‌پذیرفت و این اواخر هم خیلی دلم هوای رفتن کرده بود.

خدا کند که در موقع جان دادن راضی باشد خدای مهربان و خودم به رحمت او امیدوار هستم نه به عملکرد خودم.

از همه دوستان و آشنایان حلالیت می‎طلبم، از امام و مولایم حضرت آیت‌الله‎العظمی سیدعلی خامنه‌ای (مدظله‌العالی) که نتوانستم سرباز خوبی باشم عذرخواهی و کوتاهی مرا ان‌شاالله به لطف و بزرگواری خودشان ببخشند.

از خانواده شهیدان، جانبازان و آزادگان همیشه شرمنده بودم که نمی‌توانستم خدمتگذار خوبی باشم؛ مرا حلال کنند.

تشکر دارم از همسر عزیزم که همسنگر و همراه خوبی بودند، خداوند ان‌شاالله این عمل شما را ذخیره آخرت قرار دهد و اما سفارش می‌کنم مثل گذشته بدهکار به انقلاب و نظام باشی نه طلبکار. قانع باش در مقابل کمبودها یا کم‎مهری‌ها صبر داشته باش و مراقب باش فضاسازان تو را ناسپاس نکنند، عشق به ولایت فقیه و اطاعت کامل از ایشان سعادتمندی دنیا و آخرت را دارد.

فرزندانم را سفارش می‌کنم و تأکید بر حفظ ارزش‌های اسلام عزیز و نظام مقدس جمهوری اسلامی که با حفظ ارزش‌هایش می‌توانند تأثیرگذار و مدل و الگو باشند، حجاب برتر بر شما واجب است رضایت پدر پیر شما با حفظ ارزش‌هاست. سعادتمندی و عاقبت به خیری شما را از خدای مهربان خواستارم.

برای خواهرانم و برادرم و فرزندان عزیزشان آرزوی سعادتمندی دارم، بسیار دوستان خوبی داشتم که یکایک آنها و زندگی با آنها همیشه در ذهن و خاطراتم ماندگار است و به این دوستی مفتخر هستم.

از همه آشنایان و دوستان می‌خواهم در صورت امکان یک روز برایم نماز و روزه به جای آورند؛ اگر ان‌شاالله در آن عالم دیگر باز هم در کنار شما عزیزان باشم، جبران کنم!

هیچگونه بدهی ندارم و به کسی هم بدهکار نیستم، اما اگر کسی طلبکار بود بدهی را بدهید شاید یادم رفته باشد، به امید رحمت خدایم، خداحافظی با شما و طلب مغفرت بنده گنهکار  حسین همدانی.

برگزاری اولین بزرگداشت شهدای بصیرت

برگزاری اولین بزرگداشت شهدای بصیرت


به گزارش فرهنگ نیوز، اولین بزرگداشت شهدای بصیرت به منظور گرامیداشت یاد و خاطره شهیدان دکتر عبدالحمید دیالمه، دکتر سیدحسن آیت، دکتر علی انصاری، سید اسدالله لاجوردی و ابوالحسن کریمی از پیشتازان مبارزه با جریان نفاق، در روز دوشنبه مورخ 23 شهریور ماه 1394 از ساعت 17 الی 19 در تالار سوره حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی برگزار میشود.

پاسداشت این شهدای والامقام با حضور دکتر محمدحسین صفارهرندی، دکتر اسدالله بادامچیان و دکتر جواد منصوری و به همت موسسه روایت تاریخ انقلاب اسلامی و همکاری حزبالله سایبر، سازمان فضای مجازی سراج، سازمان هنری اوج و موسسه شهدای دانشجو و نخبه برگزار می‌شود. بنا به اعلام ستاد بزرگداشت شهدای بصیرت، این شهیدان در سه ویژگی مهم با یکدیگر مشترک هستند؛ ویژگی نخست جریان شناسی، رویارویی و تقابل فکری با جریانات مختلف انحرافی و التقاطی است. شهید اسدالله لاجوردی نخستین کسی است که در همان سالهای نخست انقلاب خطر سازمان مجاهدین انقلاب را بارها گوشزد میکند و در وصیت نامه خود از آنان با تعبیر «منافقینِ انقلاب» یاد میکند.

شهیدان دیالمه و آیت نیز از معدود افرادی هستند که علارغم عوام فریبی و التقاط ابوالحسن بنی صدر درباره آن دست به افشاگری میزنند و میکوشند همگان را به انحراف اوآگاه کنند. شهید دکتر علی انصاری در سمت استاندار و شهید ابوالحسن کریمی در سمت دادستان انقلاب استان گیلان نقش بسزایی در افشای ماهیت بنیصدر و منافقین دارند.

ویژگی مشترک دیگر این شهیدان ترور شخصیت توسط جریانات نفاق و التقاطی است.

بنا به اعلام ستاد بزرگداشت شهدای بصیرت ویژگی سوم در سیرهی این شهدا، ترور فیزیکی توسط منافقین است. به طوری که شهید دیالمه در انفجار هفتم تیر ماه سال 1360، شهید انصاری 8 روز بعد و شهید آیت 40 روز بعد توسط منافقین ترور و به شهادت میرسند. شهید کریمی نیز در سال 1365 هدف ترور منافقین قرار میگیرد. در شهریور سال 1377 نیز شهید لاجوردی پس از سالها مجاهدت در بازار تهران به دست منافقین کوردل به شهادت میرسد.

اندیشه ای که در "صدر" ماند/در سالروز ناپدید شدن سید موسی صدر؛

اندیشه ای که در "صدر" ماند/در سالروز ناپدید شدن سید موسی صدر؛

به گزارش گروه اندیشه سیاسی فرهنگ نیوز، جهان اسلام این روزها شاهد تحولاتی خون بار است، رخدادهایی که عمدتا نشات گرفته از شکل گیری گروه های رادیکال سلفی و فقر فکری و بیسوادی حاکم بر این جوامع است، فقری که دستاویز سرویس های جاسوسی بیگانگان قرار گرفته و آن ها را در راستای تامین منافع شان به تشدید تنش ها در کشورهای اسلامی سوق داده است. بنابر آن چه که سازمان ملل متحد و نهادهای عمدتا بی طرف بشردوستانه در طول سال های اخیر منتشر نموده اند، تا کنون میلیون ها تن در پی تنش ها در سوریه، افغانستان، عراق، لیبی، یمن، لبنان، مصر، نیجریه و... کشته شده و ده ها میلیون نفر آواره شده اند. به واقع بحران ناشی از مهاجرین و بی سرپناهان به حدی رسیده که گریبان قدرت های غربی و اروپایی را نیز گرفته و آن ها را با سیلی از مهاجرین مواجه ساخته است.

کارشناسان و رسانه های غربی به گونه ای هدفمند و از پیش طراحی شده، ریشه ی بحران در جهان اسلام پس از وقوع بیداری اسلامی را عموما برگرفته از معضلات فرقه ای حاکم بر این جهان عنوان می نمایند، امری که با نگرشی بر تحولات جهان اسلام در سده های اخیر در تعارض می باشد. به واقع مسلمین اعم از شیعه و سنی و فرق منشعب از آن قرن هاست که تحت عناوینی چون امپراطوری ها، پادشاهی ها و اخیرا در فرآیند دولت-ملت ها به گونه مسالمت آمیز در کنار یکدیگر زیسته اند. برآورد مناسبات درونی جهان اسلام نشان می دهد که مسلمانان نه تنها تجربه قرن ها زیست مسالمت جویانه داشته اند، بلکه با نهایت انعطاف و خشوع با سایر ادیان و مذاهب برخورد نموده اند. نگاهی تاریخی به منطقه خاورمیانه نشان می دهد که در ابتدای قرن بیستم قریب به بیست درصد از جمعیت این منطقه را مسیحیان و ارامنه تشکیل می داده اند. بنابراین و در رابطه با چرایی افزایش خشونت ها در جهان اسلام و منازعاتی که مذهبی نامیده می شود می بایست در پی ریشه هایی دیگر رفت، ریشه هایی که بخش عمده ای از آن برگرفته از تدابیر اتخاذ شده از سوی قدرت های بین المللی به ویژه آمریکا مبنی بر ترسیم اسلام  به عنوان دشمن آتی جهان متمدن پس از فروپاشی کمونیسم می باشد، پروژه ای که نمود آن را در رشد و تکثیر جریان های افراطی و عموما تروریستی منتسب به مسلمانان «جریان های وهابی» می توان مشاهده نمود.

آگاهان به مسائل تاریخی و فرهنگی منطقه غرب آسیا و شمال آفریقا و بزرگان دینی و ملی کشورهای اسلامی در طول دهه های اخیر بارها به ارائه راهکارهایی جهت کاهش و یا اتمام خشونت ها و نزاع هایی که برگرفته از اختلاف های مذهبی نامیده می شوند پرداخته اند. حضرت امام خمینی «ره» بنیان گذار انقلاب اسلامی از همان بدو پیروزی انقلاب در ایران بارها نسبت به بهره گیری کفار از اختلافات میان مسلمین هشدار داده و بر ضرورت وحدت میان جوامع مسلمان تاکید نموده اند. امام خمینی(ره) وحدت را عامل قدرت و تفرقه را موجب سستی پایه دیانت تلقی کرده و وحدت جهان اسلام برای حضرت امام آرمانی بزرگ تلقی می‌شد. ایشان درد و ضعف ملت را در تفرقه می‌داند و مجد و عظمت را در وحدت و همدلی. ایشان راهکارهای مؤثری را برای تحقق هم­گرایی و همدلی امت اسلامی ارائه می‌دهند و خود نیز پای در میدان می‌نهد و به بسیاری از آن راهکارها جامه عمل می‌پوشاند. ایشان یکی از راهکارهای اساسی وحدت اسلامی را ایجاد حکومت اسلامی می‌دانست. امام خمینی در بیان مفهوم وحدت دو نکته با هم بودن و اجتماع داشتن و اعتصام در راه حق را مطرح می‌کنند و اعتقاد دارند که وحدت حقیقی بدون اعتصام به حبل خدا معنا نخواهد داشت. وحدت از دیدگاه امام دارای دامنه وسیعی است و وحدت مستضعفان یا مسلمانان در راه اهداف کلی دینی و دستیابی به کمال و رشد مطرح می‌باشد. ایشان وحدت را از علل محدثه و رمز ماندگاری انقلاب اسلامی می‌دانستند.

مقام معظم رهبری نیز با تداوم سیره سلفش مدام مسلمین را به اتحاد و یکپارچگی دعوت نموده اند. حضرت آیت الله خامنه ای به موضوع وحدت چنان اهمیتی می‌دهند که آن را به عنوان مسئله‌ای استراتژیک و نه تاکتیکی معرفی نموده و همواره علما، روشنفکران، برجستگان سیاسی و آحاد امت اسلامی را به وحدت ذیل دستورات و آموزه‌های قرآن کریم و ارادت و محبت به پیامبر اسلام دعوت کرده‌اند. وحدت در نگاه مقام معظم رهبری به معنای نبودن تفرقه، درگیری و کشمکش است.

شهید مطهری از ایدئولوگ های انقلاب اسلامی نیز در رابطه با مقوله وحدت می فرمایند: « دانشمندان مسلمان بر این باورند که وحدت متشکل شدن مسلمین است در یک صف در برابر دشمنان مشترک شان این دانشمندان می گویند مسلمین مایه وفاق های بسیاری دارند که می تواند مبنای یک اتحاد محکم گردد، مسلمین همه خدای یگانه را می پرستند و همه به نبوت رسول اکرم ایمان و اذعان دارند، کتاب همه قرآن و قبله همه کعبه است، با هم و مانند هم حج می کنند و مانند هم نماز می خوانند و مانند هم روزه می گیرند و مانند هم تشکیل خانواده می دهند و داد و ستد می نمایند و کودکان خود را تربیت می کنند و اموات خود را دفن می نمایند. و جز در اموری جزئی، در این کارها با هم تفاوتی ندارند.»

به واقع وحدت اسلامی، از مهم‌ترین ایده‌ها و آرمان هایی است که هر مسلمان آزاده‌ای، از صدر اسلام تا کنون، بر مبنای تعالیم اسلام داشته است. در این باره در متن منابع اصیل اسلامی، به خصوص در قرآن کریم، واژه‌هایی همچون «امت» و «امت واحده» بهترین مؤید این مطلب است. انسجام و وحدت جمعی، مهم‌ترین مسئله امت اسلامی است. استعمارگران، پی به اهمیت آن برده و در سده‌های اخیر، درصدد شکستن آن برآمده و بهره‌های ظالمانه فراوانی برده‌اند. در سایه اسلام و به برکت تعالیم اسلامی است که ابعاد و عوامل اخلاقی و اجتماعی وحدت مسلمانان، عمق و استحکام می‌یابد.

امروز نهم شهریور ماه سال روز ناپدید شدن امام موسی صدر رهبر شیعیان لبنان است. 37 سال پیش در چنین روزی، امام صدر به دعوت معمر قذافی رهبر مخلوع و پیشین لیبی از الجزایر به این کشور سفر نمود، سفری بی بازگشت که موجب داغ دار شدن امتی گشت. جهان اسلام سید موسی صدر را به عنوان یکی از منادیان وحدت میان مسلمانان می شناسد، چهره ای بی بدیل که با وجود حضور کوتاه مدتش برکات بی شایانی را نصیب مسلمین در لبنان و جهان اسلام نمود. لذا بر آن شدیم در مقطع کنونی که جهان اسلام بیش از هر زمانی دچار بحران و تشتت درونی گشته و نقشه ها و خواست های دشمنان مسلمانان و در راس آن ها ایالات متحده آمریکا و رژیم اشغالگر قدس پیش می رود، در این وجیزه به سیره و مسلک سید موسی صدر در راستای وحدت امت اسلامی بپردازیم، سیدی که به واقع او می توان را از بزرگترین بنیان گذاران تئوری وحدت میان فرق و مذاهب اسلامی و غیر اسلامی دانست، مقابله با تشتتی که امروز بیش از زمانی نیاز بدان احساس می شود.


سید موسی صدر معروف به امام موسی صدر در سال 1307 در یک خانواده مذهبی در محله چهارمردان قم به دنیا آمد. خاندان صدر از بزرگترین خانواده‌های شیعی در در دو سده اخیرند که در ایران، عراق و لبنان، زیسته‌اند. پدر او سید صدرالدین صدر از مراجع بزرگ زمان خویش و جانشین مرحوم عبدالکریم حائری بنیان گذار حوزه علمیه قم بود. وی دروس دینی خود را نزد اساتید بزرگ حوزه در قم تکمیل نمود. از آیات عظام مکارم شیرازی، محمد حسین بهشتی، موسوی اردبیلی و... به عنوان دوستان حوزوی وی نام برده می شود.


سید موسی صدر در کنار تحصیلات حوزوی، دروس دبیرستان خود را به اتمام رساند، و در سال ۱۳۲۹ به عنوان دانشجوی روحانی در رشته ی «حقوق در اقتصاد» (معادل رشته حقوق اقتصادی کنونی) به دانشگاه تهران وارد و در سال ۱۳۳۲ فارغ‌التحصیل شد. پس از اتمام تحصیلات در دانشگاه تهران سید موسی صدر برای ادامه تحصیلات حوزوی به نجف می‌رود و تا سال ۱۳۳۷ در آن‌جا می‌ماند. او در این سال‌ها، نزد سید محسن حکیم، شیخ مرتضی آل یاسین، سید عبدالهادی شیرازی و شیخ حسین حلّی فقه می‌آموزد و از درس اصول سید ابوالقاسم خویی بهره می‌برد و فلسفه را نیز نزد صدرا بادکوبه‌ای فرا می‌گیرد.


نقل است که امام خمینی در نجف فرموده اند که در صورت موفقیت انقلاب ایران، امام موسی صدر شایسته حکومت کردن در آن نظام است.


سید موسی صدر سال 1338 و بنابر وصیت سید عبدالحسین شرف الدین رهبر متوفی شیعیان لبنان و به توصیه شماری از مراجع هم چون سید محسن حکیم، وطن خویش را ترک نموده و عازم لبنان می شود. اصلاح امور فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی جامعه شیعیان لبنان از یک سو، و استفاده از ظرفیت های منحصر به‌ فرد لبنان جهت نمایاندن چهره واقعی شیعیان به جهانیان از سوی دیگر، اهداف اصلی این سفر را تشکیل می‌داد. امام صدر برای نیل به این اهداف، و با توجه به جغرافیای اجتماعی و سیاسی لبنان در منطقه و جهان، از همان بدو ورود فعالیت های خود را در سه حوزه موازی سازماندهی نمود. تصویر فوق سید عبدالحسین شرف الدین را نشان می دهد.


جامعه لبنان را می توان یکی از متکثرترین جوامع جهان دانست، جامعه ای که با وجود جمعیت اندک (حدود 5 میلیون نفر) بسیاری از مذاهب و اقوام اعم از شیعیان، اهل سنت، دروزها، مسیحیان مارونی، کاتولیک، ارتدوکس، کردها، علوی ها، فلسطینی ها و... را در خود جای داده است. برآورد تحولات تاریخی لبنان از زمان استقلال این کشور از فرانسه نشان می دهد که شیعیان این کشور دهه ها و با وجود داشتن اقلیتی کثیر در پایین ترین سطوح این جامعه زیست می نموده و عملا بسانی شهروندانی درجه چندم محسوب می شدند. امام موسی صدر با آگاهی‌ از  پیشینه‌ لبنان و موقعیت اسفناک شیعیان این کشور  و با تلاش‌ برای‌ زدودن‌ این‌ غبار و زنگار چند صدساله‌ پس‌ از ورود به‌ لبنان، شهر صور را برای‌ فعالیت‌ برمی‌گزیند. وی‌ با توجه‌ به‌ ویژگی‌های‌ جغرافیایی، تاریخی، فرهنگی‌ و سیاسی‌ لبنان‌ و منطقه‌ اقداماتی‌ را برای‌ بهبود اوضاع‌ شیعیان‌ آغاز می‌کند. در این‌ راه‌ پر از رنج‌ و سختی‌ لحظه‌ای‌ آرام‌ ننشست، تا به‌ اهداف‌ خود رسید.


سید موسی صدر از بهار سال ۱۳۴۸ تا اواسط زمستان سال ۱۳۵۲ با دولت وقت لبنان به گفت‌وگو نشست تا آنان را برای اجرای پروژه‌های زیربنایی و وظایف قانونی خود در قبال مناطق شیعه‌نشین و محروم آن کشور ترغیب کند. در پی امتناع دولت لبنان از پذیرش این مطالبات و نیز اتمام حجت با آن، جنبش محرومان لبنان در اوایل سال ۱۳۵۳ به رهبری امام موسی صدر شکل گرفت و راهپیمایی‌های مردمی عظیمی در شهرهای بعلبک، صور و صیدا علیه دولت به وقوع پیوست. از همین دوران بود که وی به واسطه نقش رهبری که برعهده گرفته بود، آرام آرام به امام موسی صدر مشهور شد. با این وجود اوج‌گیری بحران خاورمیانه، صف‌آرایی احزاب افراطی مسیحی در برابر مقاومت فلسطینی و به لبنان کشیده شدن برخی اختلافات جهان عرب، امام موسی صدر را بر آن داشت تا برای حفظ ثبات کشور و ممانعت از سرکوبی فلسطینی‌ها، توده‌های مردم را موقتاً از عرصه رویارویی با دولت کنار کشانده و پیگیری مطالبات شیعیان را تا آمدن رئیس‌جمهور بعد به تاخیر اندازد. امام موسی صدر در سال ۱۳۵۴ علی‌رغم کارشکنی‌های شدید دولت، مجدداً با اجماع آراء به ریاست مجلس اعلای اسلامی شیعیان برگزیده شد. تصویر فوق امام صدر را در کاخ ریاست جمهوری لبنان نشان می دهد.


امام موسی صدر در تلاش برای احیای موقعیت شیعیان در لبنان خدمات متعددی از قبیل تاسیس موسسه صنعتی جبل عامل، جمعیت خیریه احسان و نیکوکاری، ایجاد مراکز درمانی و آموزشی، مجلس اعلای شیعیان لبنان و در نهایت جنبش محرومین ( امل ) را در لبنان بنیان نهادند. ایشان به تشکیل کار سازمانی جهت ارتقای وضعیت شیعیان لبنان ایمان داشته و چنین می فرمایند: « در این‌ دنیای‌ سازمانی، اگر ما بخواهیم‌ تک‌ روی‌ کنیم‌ به‌ نظر من‌ نهایت‌ سادگی‌ است. ما اگر امروز عمل‌ دسته‌ جمعی‌ نداشته‌ باشیم‌ کلاهمان‌ پس‌ معرکه‌ است‌ که‌ هست. برای‌ اینکه‌ همه‌ چیز منظم‌ و تشکیلاتی‌ و سازمانی‌ است.» تصویر فوق امام موسی صدر را در کنار نبیه بری دبیر کل کنونی جنبش امل و رئیس پارلمان لبنان نشان می دهد.


یکی از آرزوها و آرمان های دیرین امام موسی صدر وحدت امت اسلامی در سرتاسر جهان بود. او از آغاز دوران جوانی که در حوزه ی علمیه قم مشغول تحصیل بود به این مهم می اندیشید و در محافل (و حضور استاید) حوزه آن را پیوسته دنبال می کرد، بنابراین وقتی امام موسی صدر در سال 1338 وارد لبنان شد در همان سال و در اولین فرصت شالوده ی روابط دوستی با علمای اهل سنت را در شهر صور پی ریزی کرد از جمله با محی الدین حسن (مفتی اهل سنت) ارتباط مستمر برقرار نمود. این ارتباط بقدری گرم و صمیمی شد که مردم در اکثر مناسبات مانند: عید غدیر، شب های ماه رمضان و ایام عاشورا و تاسوعا و ... آن دو را در کنار هم می دیدند. آن دو در یک مکان مشترک مثل: «مسجد قدیم» یا «نادی امام صادق» به منبر می رفتند و مردم از شیعه و سنی به بیانات آن دو گوش فرا می دادند. به طوری که اگر کسی از شهر دیگری وارد این مجلس می شد و شناخت قبلی از این دو شخصیت مذهبی نداشت نمی توانست تشخیص بدهد کدام یک از اهل تسنن و کدامیک از تشیع است؟ تصویر فوق امام موسی صدر را در کنار شیخ حسن خالد، مفتی اهل تسنن لبنان و شیخ محمد ابوشقرا، شیخ عقل دروزیان لبنان نشان می دهد.


حوراء صدر  (دختر امام موسی) در رابطه با مهمترین عنصر رفتاری و اندیشه امام موسی صدر چنین می گوید: «امام صدر می گفت بهترین راه مقابله با اسرائیل، وحدت ماست! و اگر به امام مقاومت مشهور است به خاطر همین طرز فکرش و به کار بردن شیوه گفت و گو با دیگران است. امام صدر گفت و گو را در چند جهت در آن زمان آغاز کرد: 1. گفت و گوی درونی شیعیان ( برای حل اختلافات و دشمنی های میان قبائل و عشایر و رسیدن به یک پیمان مشترک، نهادسازی و تاسیس مجلس اعلای شیعیان)، 2. تعامل با فرق اسلامی ( صحبت و دیدار با اهل تسنن، دروزی ها و علوی ها، ارتباط با مراکز علمی و دانشگاه های مربوط به فرق مختلف)، 3. گفت و گو میان اسلام و مسیحیت (دیدارها و ارتباط های مختلف با مسیحیان و کشیشان، سخنرانی موعظه روزه در کلیسای کبوشیین)، 4. گفت و گو در سطح ملی (در جنگ لبنان این عملکرد بسیار نمود داشت، امام به قولی 69 بار جنگ را به آتش بس کشاند و دوباره شروع شد)، 5. گفت و گو با رهبران کشورهای اسلامی و عربی». تصویر فوق امام موسی صدر را در کنار برخی رهبران مسیحی لبنان نشان می دهد.


پدر آنتوان ضوء در همایش بین المللی امام موسی صدر انسان، عقل، اخلاق در دانشگاه فردوسی مشهد می گوید: «در قرآن آیه‌ای داریم که نزدیک‌ترین افراد به مسلمانان اهل مسیحیت هستند زیرا آن‌ها راهبانی هستند که تکبر و خودبینی ندارند، آیاتی که برتو نازل شده است می‌شنوند دیدگانشان آکنده از اشک می‌شود به خاطر شنیدن صدای حقی که دریافت می کنند.» ایشان درباره ویژگی‌های اخلاقی امام موسی صدر گفت: «رئوف نسبت به مردم بود، نسبت به اسلام بینش عمیقی داشت و دارای عزم قوی و اعتماد به نفس خاصی بود.» وی می گوید: «اولین کسی که بحث گفتگو و هم اندیشی بین مسلمانان و مسیحیان لبنان را آغاز کرد همین امام موسی صدر بود.» آنتوان ضوء با اشاره به این که در دوره امام موسی صدر توسط مسیحیان، فرهنگ اسلامی معاصر منتشر شد تا بیشتر شناخته شود افزود: در نشستی در واتیکان که با حضور امام موسی صدر برگزار شد سید موسی در این نشست موضوع هم اندیشی اسلام و مسیحیت را مطرح کرد و نظرات خودشان را پیرامون آن اعلام کردند. وی ادامه داد: «ایشان معتقد بودند لبنان در عرصه جامعه عرب نقش آفرینی بسیاری دارد و لبنان می‌تواند مرکز هم اندیشی مسیحیت و مسلمانان شود.»


فقدان کارایی ارتش و میلیشای موجود در لبنان و ستم های مکرر به شیعیان امام صدر را به سوی تشکیل ساختاری نظامی در حرکت محرومین سوق داد. ایشان در این باره می گویند: «دفاع‌ از وطن‌ تنها از وظایف‌ و مسئولیت‌های‌ دولت‌ نیست، بلکه‌ همه ی‌ افراد وظیفه‌ دارند از کشور، سرزمین‌ و خانه‌ خویش‌ دفاع‌ کنند و اگر حکومت، مسئولیت‌ دفاع‌ از مملکت‌ را انجام‌ نداد، ضرورت‌ دفاع‌ از گردن‌ ملت‌ ساقط‌ نخواهد شد.»از همین‌ رو آموزش‌ نظامی‌ به‌ جوانان‌ آغاز شد. نخستین‌ گروه، هفتاد نفر از دانش‌ آموختگان‌ مدرسه صنعتی‌ جبل‌ عامل‌ بودند. این‌ آموزش‌ها زیر نظر سازمان‌ فلسطینی‌ فتح و در عین‌ البنیه‌ به‌ صورت‌ پنهانی‌ بود. این‌ آموزش‌ها به‌ مدت‌ هفت‌ ماه‌ مخفیانه‌ ادامه‌ داشت، تا این که‌ در یکی‌ از روزهای‌ به‌ هنگام‌ آموزش‌ ناگهان‌ مینی‌ در دست‌ یکی‌ از مربیان‌ منفجر شد. در این‌ حادثة‌ دلخراش‌ 27 نفر از اعضای‌ سازمان‌ شهید شدند. در پی‌ این‌ انفجار امام‌ صدر در یک‌ کنفرانس‌ مطبوعاتی‌ تولد سازمان‌ نظامی‌ امل‌ را اعلام‌ کرد.


امام صدر اسرائیل را شر مطلق و هرگونه همکاری با آن را حرام می‌دانست و معتقد بود «شرف قدس اجازه نمی‌دهد که به دست غیرمؤمنان آزاد شود.» از این رو او را به درستی پدر مقاومت اسلامی در برابر رژیم غاصب صهیونیستی خوانده‌اند. از نظر امام موسی‏ صدر فلسطین یک مساله ملی ـ قومی ـ اسلامی است. مواضع‏ ثابت او در محافل گوناگون در دفاع از فلسطین، در اسناد جنبش امل، به ثبت رسیده ‏است. وی از هیچ مناسبتی برای ایراد سخنرانی در دفاع از فلسطین و حق فرزندان آن و وظیفه عرب ها و مسلمانان در دفاع و بازپس گرفتن آن، فروگذار نمی‏ کرد. عبارت مشهور وی «ما بیت ‏المقدس را قبل از صور می خواهیم» بازگوکننده منطق اوست. چه بسا همین منطق، او را به حمل اسلحه واداشت. نقطه آغازین جنبش امل هم از همین جا بود. بنابراین شگفت نبود که پیرجمیل نسبت به تأسیس جنبش امل همواره اعتراض‏ داشت.

امام موسی صدر برای دستیابی به وحدت در جهان عرب بارها و بارها مبادرت به سفر به کشورهای مختلف عربی و دیدار با رهبران اعراب می نمود. یاسر عرفات، حافظ اسد، جمال عبدالناصر، ملک حسین و... از جمله رهبرانی بودند که سید موسی با آن ها دیدار می نمود. تصویر فوق ایشان را در کنار ملک فیصل پادشاه وقت عربستان سعودی نشان می دهد.


هاشم الهاشم رئیس سابق جامعه لبنانی‌های مقیم سیرالئون در خاطره ای راجع به امام صدر می گوید: « روزی یک بستنی‌فروش مسیحی به امام مراجعه کرده و از خرید نکردن مسلمانان شکایت داشت» به گفته ی الهاشم: «در یک روز پس از اقامه نماز جمعه، امام صدر گفت که می‌خواهیم جایی برویم. جمعی با ایشان همراه شدند که من هم جزو آنان بودم. رفتیم تا رسیدیم به بستنی فروشی آنتیبای مسیحی، امام به آنتیبا گفت که ما آمده‌ایم در اینجا بستنی بخوریم. آنگاه اول امام و بعد همه حاضران از بستنی‌های آنتیبا خوردند. این کار امام خیلی صدا کرد. گویا یک بستنی فروش شیعه این‌گونه تبلیغ کرده بود که چون آنتیبا مسیحی است، شرعاً نمی‌توان از بستنی‌های او خورد چرا که اهل کتاب پاک نیستند. و البته این سخن براساس نظر برخی علما عنوان شده بود، اما امام که معتقد به طهارت اهل کتاب بود، تنها به بیان نظر فقهی خود اکتفا نکرد و عملاً اقدامی را انجام داد که بازتاب گسترده‌ای در جامعه آن روز لبنان داشت.». تصویر فوق خروج هیئت یاری جنوب از جلسه کمیته انتخاب نائب رئیس هیئت یاری جنوب در مقر اسقف روم ارتودکس مرجعیون را نشان می دهد. شیخ نجیب قیس قاضی شرع دروزیان حاصبیا، اسقف بولس الخوری اسقف روم ارتودکس جنوب، شیخ احمد الزین قاضی شرع اهل تسنن صیدا، اسقف جورج حداد اسقف کلیسای کاتولیک مرجعیون و اثناسیوس الشاعر در عکس فوق در کنار سید موسی صدر حضور دارند.


الهاشم در ادامه دربارۀ رابطه امام با مسیحیان به بیان خاطرات دیگری پرداخت و اظهار داشت: یک مسیحی که مدعی علاقه‌مندی به اسلام و مکتب تشیع شده بود به امام صدر مراجعه می‌کند و خواستار تشرف به دین اسلام می‌شود. امام با طرح پرسش‌هایی سعی می‌‌کند از علت این تصمیم او آگاه شود. آن مرد پاسخ‌هایی می‌دهد، اما امام قانع نمی‌شود، لذا به او پیشنهاد می‌دهد که برود و برخی کتاب‌ها را بخواند و بعد با تفکر و تأمل بیاید و تصمیمش را بگیرد. خلاصه در حالی که آن مرد اصرار به مسلمان شدن داشت، امام از او دلیل قانع کننده خواسته بود. بالاخره مرد مسیحی به امام می‌گوید می‌خواهم مسلمان بشوم تا بتوانم همسرم را راحت‌تر طلاق بدهم. امام هم در جواب می‌گوید اگر دلیلش چنین چیزی است به هیچ وجه قبول نمی‌کنم. اما آدرس خانه‌ات را به من بده تا مشکلت را حل کنم. بعد همراه پدر من و یکی از کشیش‌های مسیحی چند بار به منزل آن فرد مسیحی رفتند تا اختلاف او و همسرش را برطرف کنند. جالب این است که این مرد تا همین اواخر زنده بود و تا آخر عمر هم با همسرش زندگی کرد. تصویر فوق امام صدر را در کنار برخی رهبران مسیحی لبنان نشان می دهد.


یکی از عاشقان و ارادتمندان خاص امام موسی صدر، شهید دکتر چمران بود. شدت علاقه ایشان به آیت‌الله صدر چنان بود که‌گاه وقتی درباره ایشان صحبت می‌کرد چشمانش پر از اشک می‌شد. چمران خود از پایه‌گذاران انجمن اسلامی آمریکا بود، اما وقتی به لبنان آمدند و نفس آیت‌الله صدر به ایشان خورد، تحولی در او ایجاد شد که تا آخر این تحول باقی بود.

امام موسی صدر درباره مقوله وحدت هیچ گاه به سخنرانی و صدور بیانیه بسنده نکرد، ایشان در آذرماه 1348 اکتبر 1969 نامه ی تاریخی و کم نظیری به مفتی وقت لبنان شیخ حسن خالد نوشت و در آن ضمن طرح نکات ظریف و دقیق پیرامون وحدت بین مذاهب، خواستار اقدام عملی و جدی در این امر مهم و سرنوشت شد. در بخشی از این نامه آمده است: « در این روزهای سخت که امت ما در نگرانی عمیقی فرو رفته و با خطراتی رویاروست که از هر سو منطقه را محاصره کرده و حال و آینده آن را در برابر طوفان قرار می دهد، نیاز مبرم مسلمانان را نسبت به یک وحدت فراگیر و به هم پیوسته، آشکارا و روز به روز بیشتر احساس می کنیم. وحدتی که صفوف از هم گسسته ی مسلمانان و کوششهای پراکنده شان را متحد سازد، چنان که زیر پای خود را خوب ببینند و در راه ساختن آینده و تاریخ خویش و انجام مسوولیت های خود به خویشتن اعتماد کنند. وحدت کلمه و یکی کردن نیروها و رشد کارآیی ها، نه فقط از شریف ترین هدف های دینی و وصایای پیامبر عظیم الشان (ص) ماست. بلکه چیزی است که به موجودیت ما، شرف ما و موجودیت نسل های آینده ما بستگی دارد.»


امام صدر در این نامه تاریخی بر ضرورت ایجاد فقهی مشترک میان مسلمانان تاکید نموده و آورده است: «...کاخ اسلامی که در شالوده ی خویش امری واحد است و امت اسلامی که در عقیده، کتاب آسمانی و آغاز و انجام خویش واحد است، در جزئیات نیز به وحدت نیاز دارد. ایجاد وحدت در این جزئیات یا نزدیک کردن آنها به یکدیگر، چیزی است که پیشینیان صالح و دانشمندان نیک ما نیز رویاهای آن را در سر می پرورانده اند. چنان که می بینیم، شیخ ابوجعفر بن محمد بن محمد بن حسن طوسی کتاب «خلاف» را در هزار سال پیش در زمینه ی «فقه تطبیقی» می نویسد. علامه حلی (حسن بن یوسف بن مطهر) با نوشتن کتاب «التذکره» راه طوسی را دنبال می کند.» امام صدر می آورد: «فقه تطبیقی همان بذر مبارکی است که روش «وحدت فقهی» بدان بسته است و وحدت احکام شریعت به آن کامل می شود. در روزگار ما، از سی سال پیش، نخبگانی فاضل و مجاهدانی از دانشمندان بزرگ اسلامی، مرکزی را با نام «دارالتقریب بین المذاهب الاسلامیه» در قاهره تاسیس کردند (که از جمله آنان) مرحوم استاد اکبر شیخ محمود شلتوت و مرحوم شیخ محمد مدنی، رئیس دانشکده ی شریعت در دانشگاه الازهر و دانشمندان بزرگ اسلامی در لبنان و ایران و عراق مانند، سید عبدالحسین شرف الدین، مرجع عالی شیعیان مرحوم آیت الله سید حسین بروجردی و علامه عالی قدر شیخ محمد تقی قمی دبیرکل دائمی دارالتقریب و استاد علامه طباطبایی در قمر را نام می برم. موسسه ی دارالتقریب علاوه بر خدمات گسترده ی خود در آرزوی طرحی بود که مرحوم پدرم امام سید صدرالدین اجرای آن را با نوشتن کتاب «لواءالحمد فی الاخبار و العامه» آغاز نمود، تلاشی بود در راه گردآوری همه احادیثی که فرق مختلف اسلامی از نبی اکرم(ص) در همه ی زمینه های عقیدتی و احکام شریعت روایت کرده اند. بدین منظور که پس از قرآن کریم، مرجع دوم مسلمانان باشد، به عبارت دقیق تر کوششی است که در راه یکی کردن سنت پاک پیامبر صورت گرفته است.»


تاکید بر کوشش های مشترک میان امت مسلمان همواره جزو اولویت های کلان امام صدر محسوب می شده است. ایشان در این نامه تاریخی می نویسد: «هدفهای شرعی مانند یکی کردن اعیاد و شعایر دینی و تشکل پاره ای عبادات چون اذان و نماز جماعت و غیره. مثلاً می توان این پیشنهاد را بررسی کرد که در رویت هلال به طرق نوین علمی و تعیین زاویه ی دید هلال در افق تکیه کنیم و روز عید را با دقت علمی مشخص کنیم تا همه مسلمانان در یک روز عید داشته باشند و در بسیاری دشواری ها صرفه جویی شود و از لحاظ تعطیل و دید و بازدید، دشواری های ناشی از تعدد روزهای عید را نداشته باشیم و نیز می توان شکلی از «اذان» را که برای همگان مورد قبول باشد بررسی نمود.». تصویر فوق امام صدر را در کنار عبدالله بن عبدالعزیز پادشاه سابق سعودی نشان می دهد.


امام صدر تاکید داشت که یکی از کوشش های مشترک میان مسلمین، کوشش هایی است که می تواند در جهت مبارزه با بی سوادی، بی خانمانی، سرپرستی ایتام و بالا بردن سطح زندگی زحمت کشان صورت پذیرد، بسیار ساده است که موسساتی را به همین منظور تاسیس کنیم یا به موسسات موجود رسیدگی بیشتر کنیم. .تصویر فوق امام موسی صدر را در کنار فرزندانش نشان می دهد

سید موسی صدر در این نامه مهم تاکید می نماید که: «هدف های میهنی (به عنوان یک وجه از اشتراکات مسلمانان) آیا در وحدت احساسات میهنی ما شکی وجود دارد؟ لزوم مشارکت فعال در آزادی فلسطین، وظیفه ی پشتیبانی از لبنان در برابر آزهای دشمن مکار و وظیفه ی حمایت از نیروهای پایداری مقدس فلسطین و ضرورت آماده باش و همکاری کامل با کشورهای عربی برادر، برای رویارویی با تجاوزی که هر لحظه انتظار آن می رود و مساله ی مصونیت بخشیدن به جنوب لبنان و سراسر لبنان تا چون دژی استوار شاخ های اسرائیل در برخورد با آن درهم بشکند و استعمار طمع خود را در برابر آن به فراموشی بسپرد.» تصویر فوق سید موسی را در کنار کمیل شمعون رئیس جمهور اسبق لبنان نشان می دهد.


سید حسین موسوی (ابوهشام) عضو شورای فرماندهی حزب الله خاطره ای این چنین از سید نقل می کند: «...روحیه‌اش بسیار روحانی بود، هم سیاسی بود و هم روحانی. با این که رئیس مجلس اسلامی اعلای شیعیان و مسئول سازمان بود، خیلی خوش اخلاق و خاکی بود. یک بار روی خاک نشسته بود به او گفتم جای سیدِ ما بالاتر از روی خاک نشستن است. او جواب داد ما خاکی هستیم ما به ابوتراب علی ابن ابی طالب صلوات الله علیه منتسب هستیم و بر ما واجب است که آماده باشیم تا جایگاه خودمان را روی خاک سنگرها حفظ کنیم. سنگرهای جبهه‌ جنگ، سنگرهای دفاع از سرزمین و کرامت مقدس‌مان. حرکت سید موسی این گونه بود و امکان تاثیرگذاری فراوانی داشت. به همین دلیل دیگران از او می‌ترسیدند و به مقابله با او پرداختند و در راه ناپدید کردن او، به طریقی که می‌دانید، کار کردند.»

جنگ داخلی لبنان را می توان یکی از خون بار ترین جنگ های درونی کشورها دانست. جنگی که در آن تمامی طوایف لبنانی جهت بسط نفوذ خویش اسلحه به دست گرفته و به مبارزه مسلحانه علیه یکدیگر می پرداختند. از هنگام شعله ­ور شدن این جنگ، امام صدر با کمک دیگران، برای خاموش ساختن آن در تلاش بود. و برای حل مناقشات به گفتگو دعوت و میانجیگری ­ها را تأیید می کرد. و با انجام صدها دیدار و سفرهای پرخطر، از تلاش‌های توان فرسا دریغ نکرد. سید موسی جهت متوقف کردن جنگ های داخلی روزها اقدام به اعتصاب غذا نمود. تصویر فوق اجتماع مردمی در حمایت از اعتصاب امام موسی صدر در کلیسایی در بعلبک لبنان را نشان می دهد.


مقام معظم رهبری در پیامی‌ به کنگره بزرگداشت امام موسی صدر در سال های اولیه پس از اتمام جنگ، با عناوینی چون «اندیشمند پیشرو» و «علامه» از ایشان یاد کرده و پس از مرور کارنامه وی در لبنان، می‌نویسند: «‌یقیناً‌ محروم‌ شدن‌ صحنه‌ لبنان‌ از حضور چنین‌ عنصر ممتاز و ارزشمندی‌ یک‌ خسارت‌ بزرگ‌ بوده‌ و هست‌ که‌ متأسفانه‌ عکس‌العمل‌ مناسب‌ خود را از سوی‌ مدعیان‌ طرفداری‌ از حقوق‌ بشر دریافت‌ نکرده‌ و امیدواریم‌ بی‌خبری‌ها در این‌ قضیه‌ با همت‌ صاحبان ‌همت‌ و مسؤولیت‌ پایان‌ یابد.»


سیدحسن نصرالله خود را از پیروان امام موسی صدر و هم‌زمان تحت تأثیر شخصیت‌هایی چون امام خمینی و آیت‌الله خامنه‌ای می‌داند: «باید اعتراف کنم که بسیار تحت تأثیر امام موسی صدر هستم. البته اگر بخواهم دقیق‌تر بگویم باید بگویم که من تحت تأثیر چهار شخصیت بزرگ هستم: حضرت امام خمینی(س)، حضرت امام موسی صدر، رهبر معظم انقلاب حضرت آیت‌الله خامنه‌ای و شهید بزرگوار سیدمحمدباقر صدر. نه تنها من بلکه همه جوانان مجاهد و انقلابی لبنان تحت تأثیر این چهار شخصیت عظیم و بزرگوار هستند... من می‌توانم ادعا کنم که با تفکر و نوع نگاه حضرت امام خمینی(س) و حضرت آیت‌الله خامنه‌ای به موضوعات مختلف به‌طور کامل آشنایی دارم و از طرف دیگر یک کار مطالعاتی گسترده روی اندیشه‌ها و آثار امام موسی صدر انجام داده‌ام. به اعتقاد من هیچ تفاوت و اختلاف اساسی میان تفکر و آراء امام خمینی(س) و امام موسی صدر وجود ندارد.»



امام صدر به دعوت معمر قذافی دیکتاتور پیشین لیبی به این کشور سفر نمود، سفری که آخرین دیدار امام محسوب می شود. پس از آن و تا کنون از سرنوشت امام صدر اطلاعی در دست نیست، شماری از ناظران معتقدند ایشان هم چنان زنده می باشد، اما به احتمال فراوان و بر مبنای برخی اسناد کشف شده پس از سقوط حکومت قذافی، امام موسی صدر در همان مقطع به دست دیکتاتور لیبی به شهادت رسیده اند.


با آن که بیش از 37 سال است که ناپدید شدن سید موسی صدر می گذرد، اما فرزندان او تلاش نموده اند راه پدر را در زاستای همزیستی میان ادیان تداوم بخشند. ملیحه صدر دختر امام موسی صدر ایده پرداز و طراح پروژه ای در لبنان به نام «باهم باشیم» است، که تجربه همزیستی ادیان را به نمایش می گذارد. در این پروژه هرساله دانش آموزان لبنانی از مذاهب و ادیان مختلف پنج روز را کنار هم می گذرانند. ملیحه صدر درباره این باره می گوید «ده سال پیش جمعی از مادران ادیان مختلف شکل گرفت که بر گفتگوی ادیان و همزیستی ادیان گوناگون تاکید داشتند. این جمع از حدود پنج سال پیش دست به یک تجربه عملی در این زمینه زد که آن تاسیس یک اردوی تابستانی برای حدود شصت دانش آموزان 12و 13 ساله از ادیان مختلف بود.» وی می گوید: «در این تجربه همزیستی هرساله از هر مدرسه چهار نفر که جمعا حدود شصت نفر می شوند،گردهم می آیند و پنج روز را کنار هم می گذرانند. در این پنج روز دانش آموزان از ادیان و مذاهب مختلف دروزی، سنی، شیعه،مسیحی ارتدوکس،  مسیحی کاتولیک و...تمام وقت را در کنار هم سپری می کنند.»


سید موسی هم چنان در لبنان و در سراسر جهان اسلام از محبوبیت بالایی برخوردار است. تحولات ناگوار حاکم بر کشورهای اسلامی این روزها بیش از هر زمانی اتکا به اندیشه امام موسی صدر را می طلبد.

مردانی از آسمان - ویژه نامه شهادت رجایی و باهنر و هفته ی دولت

مردانی از آسمان - ویژه نامه شهادت رجایی و باهنر و هفته ی دولت



منبع:سایت راسخون

چرا دراختیارهمسرم محافظ وسلاح نگذاشتند؟

چرا دراختیارهمسرم محافظ وسلاح نگذاشتند؟

گفتگو با خانم زهرا گل ‌گل همسر شهید لاجوردی

تاریخ انقلاب - زن در مقابل زندان قصر ایستاد ، اشک در چشمش حلقه زد و قطره ای شد بر روی چادر سیاهش .روزهای زندگی مثل  فیلمی از مقابل چشمانش می گذشت.یاد ان روز افتاد که پسرش از صبح پشت در زندان منتظر ماند اما اجازه ندادند ،پدرش را ببیند.یاد آن روز افتاد که همسرش را میبردند و پسرها پشت موتور مامور را گرفته بودند تا نگذارند بابا را ببرند و روی خاک کشیده میشدند... چهره همسرش نقش بت در قاب ذهنش ،خسته از کم لطفی یاران لبخندی زد و گفت : «بخند زهرا جان، صدای خنده های تو به من روحیه می دهد.» زهرا گل گل ، همسر شهید لاجوردی از سختی های شیرین زندگی با یک مجاهد خستگی ناپذیر می گوید.


از خاطرات برجسته زندگی ‌تان با شهید ‌لاجوردی بگویید.
 در دوران ستمشاهی، حدوداً نه سال در زندان‌های مختلف از جمله کمیته مشترک، قصر، قزل‌حصار، اوین و مشهد به سر بردند. در یکی از روزهای زمستان که برف سنگینی باریده بود، پس از ماه‌ها انتظار امکان ملاقات با ایشان برای ما فراهم شد. ایشان در زندان قصر تهران بودند. بالاخره به ما خبر دادند که می‌توانیم ملاقات حضوری داشته باشیم. با زحمت زیاد بدون وسیله به طرف زندان قصر حرکت کردیم. پسر بزرگم، نه سال داشت. قرار گذاشتیم دو ملاقات حضوری بگیریم، یکی برای پسر بزرگم و دیگر من و سه فرزند خردسالم. بعد از ساعت‌ها معطلی در صفی طولانی، بالاخره نوبت به ما رسید. من و بچه‌ها با شهید ‌لاجوردی ملاقات کردیم، ولی محمد‌ آقا نتوانست پدرش را ببیند و گفتند وقت ملاقات تمام شده. آن روز خیلی دلم سوخت. حالا هر وقت از مقابل زندان قصر می‌گذرم، یاد آن روزها می‌افتم و بی‌اختیار اشکم سرازیر می‌شود. خاطره دیگرم به بعد از پیروزی انقلاب و دوران مسئولیت ایشان به عنوان دادستان انقلاب مربوط می‌شود. شب عید بود و اعضای خانواده، خود را آماده می‌کردند که آن شب را دور هم باشیم. آقای‌ لاجوردی به منزل آمدند و گفتند امشب قرار است به دیدن بچه‌های کانون اصلاح و تربیت برویم. من ناراحت شدم و خواستم یادآوری کنم که آن شب قرار است با بچه‌ها دورهم باشیم، اما ترجیح دادم سکوت کنم و مخالفتی نداشته باشم. خلاصه همگی به کانون اصلاح و تربیت رفتیم. شهید ‌لاجوردی برای بچه‌ها هدیه آورده بودند و تک‌تکشان را بوسیدند و آنها را در آغوش گرفتند. این منظره سخت مرا تحت تأثیر قرار داد و خدا را شکر کردم که با این برنامه مخالفتی نکردم.
نحوه انتخاب شما برای همسری شهید ‌لاجوردی چگونه بود؟
 ایام عاشورا بود. من کلاس پنج بودم و بسیار علاقه و تقید داشتم که در مراسم دهه محرم شرکت کنم. در آنجا با خلوص قلب از خانم، فاطمه‌زهرا(س) درخواست کردم که مرا عاقبت‌ بخیر کند و همیشه این احساس را دارم که خانم پاسخ مرا دادند و مرا برای پسرشان انتخاب کردند.
چه کسی شما را به خانواده ایشان توصیه کرد؟
خانم عموی من با یکی از اقوام حاج‌ آقا صحبت کردند. اقوام شوهرم که در همسایگی ایشان بودند، گفته بودند که ما برای پسرمان دنبال همسری می‌گردیم و خانم عمویم مرا معرفی کرده بودند. بعد فهمیدند کلاس پنجم ابتدایی هستم، گفته بودند که این عروس کوچک است و خانم عمویم گفته بودند توکل به خدا. وقتی به خواستگاری آمدند، من، خواهر بزرگشان را دیدم. وقتی رفتند به مادرم گفتم که خانواده دوست‌داشتنی‌ای بودند، ولی به من چیزی نگفتند. بعد از دوسه روز، عکس آقای‌ل اجوردی را آوردند و از من پرسیدند حاضری همسر ایشان بشوی؟ نگاهی به عکس کردم و نتوانستم جواب بدهم. پدرم گفتند دخترم کوچک است و صدمه می‌خورد و خلاصه مخالفت کردند. یکی دو هفته از این موضوع گذشت و یک روز صبح پدرم از خواب بیدار شدند و به مادرم گفتند،«من فکر می‌کنم در این ماجرا اشتباه کرده‌ام. دیشب خواب دیدم که در حسینیه ارشاد جمعیتی از علما هستند و فردی نورانی روی منبر نشسته‌اند که من صورتشان را از شدت نور نمی‌بینم، ولی پاهایشان را می‌دیدم. ایشان اشاره کردند که بیا جلو. من رفتم جلو و آن آقا دست آقای‌ لاجوردی را گرفتند و گذاشتند در دست من و گفتند از امروز به بعد نسل من با تو یکی شد.» این حرف پدرم در ذهن من مانده، ایشان گفتند،«من پشیمان شده‌ام و فکر می‌کنم زهرا قسمت این خانواده است.» من با شندیدن این خواب پدر، دلم بسیار محکم و قرص شد. پدرم رفتند منزل پدر آقای‌لاجوردی هم برای عید غدیر و هم به ایشان گفتند که من فکرهایم را کرده‌ام و فکر می‌کنم دختر من قسمت شماست. الحمدالله رب العالمین، هر چند با سختی‌های فراوانی روبرو بودیم، ولی همیشه شاد بودم و هرگز نشد که خدای ناکرده در دلم احساس کنم دارم رنج می‌برم و از هر کسی هم که درباره من و زندگی‌ام چنین قضاوتی داشت که دارم رنج می‌برم، دلگیر می‌شدم و دیگر دلم نمی‌خواست با او معاشرت کنم. احساس می‌کردم خداوند به من هدیه‌ای داده و باید قدرش را بدانم و شکر کنم.
اولین بار که شهید ‌لاجوردی در ارتباط با مسائل مبارزاتی دستگیر شدند، شما چند سال داشتید و چگونه با این مسئله برخورد کردید؟
حاج‌ آقای‌ لاجوردی یک وقت‌هایی دیر به منزل می‌آمدند و من می‌دانستم که در جلساتی شرکت می‌کنند. ولی هیچ وقت سئوال نمی‌کردم. احساس می‌کردم باید بدون دغدغه و با خیال راحت به فعالیت‌هایشان برسند. هفته ای یک شب جلسات مذهبی در خانه ما بود و از پشت در به سخنرانی‌ها گوش می‌دادیم. تا جایی که امکان داشت نمی‌گذاشت ما از مسائل سیاسی و مبارزاتی مطلع شویم که یک وقت گرفتاری برایمان پیش نیاید.
اما شما که می‌دانستید ایشان مشغول مبارزه و فعالیت سیاسی است. چگونه با نگرانی‌هایتان کنار می‌آمدید؟
می‌دانستم، اما به روی خود نمی‌آوردم. احساس می‌کنم واقعاً خدا کمک می‌کرد. خیلی صبر می‌کردم. زهره‌ خانم را هشت ماهه باردار بودم. از حمام بر‌می‌گشتم که دیدم دور تا دور منزل، محاصره است. شاید سیزده‌،چهارده سال بیشتر نداشتم.
همین طور متحیر و متعجب بودم. حاج صادق امانی دامادمان بودند و به خاطر ایشان منزل را محاصره کرده بودند. ما هم که در منزل اعلامیه های امام و بریده های روزنامه ها را داشتیم. با دیدن ماموران خیلی پریشان شدم. ده روزی وضع به این شکل بود. آقای لاجوردی را دستگیر کردند و من خیلی پریشان بودم و یک ختم انعام نذر کردم و گفتم،«یا باب الحوائج! من می‌خواهم که لاجوردی به هنگام زایمان فرزندمان، در کنارم باشد.» شب جمعه بود که حاج آقا ساعت ۱۱ شب از زندان کمیته مشترک، با سری متورم در حالی که معلوم بود حسابی شکنجه شده اند،آمدند. جمعه هفته بعد،زهره خانم دنیا آمد و ده روز بعد باز خانه را محاصره کردند و حاج آقا را بردند. خانه ما دائماً محاصره می‌شد و دائماً حاج آقا را می‌گرفتند و می‌بردند،ولی من ته دلم شاد بود، چون می‌دانستم هدف ایشان چیست. هر وقت می‌آمدند، می‌گفتم و می‌خندیدم و شاد بودم و حاج آقا می‌گفتند،«همیشه این صدای خنده های تو توی گوشم هست و در زندان به من روحیه می‌دهد.» بچه ها را هم که می‌خواستن ببرم برای ملاقات،اسم زندان را نمی‌آوردم و می‌گفتم،«داریم می‌رویم باغ پدر جان.» به آنجا که می‌رسیدیم،بچه ها سنگ بر می‌داشتند و به در و دیوار زندان می‌زدند. می‌گفتم،«چرا اینطور می‌کنید؟» می‌گفتند،«می‌خواهیم درو دیوار زندان خراب شود و پدر جان بیایند بیرون.» ته دلم محکم و روشن بود که انقلاب می‌شود، ولی البته نه به زودی. میگفتم نوه نتیجه هایمان انقلاب را می‌بینند.
در دوره‌هایی که شهید لاجوردی در زندان بودند، چه کسانی به شما کمک می‌کردند تا بتوانید زندگی را اداره و بچه ها را بزرگ کنید؟
 خانواده ایشان، به خصوص اخوی بزرگشان بسیار به ما محبت می‌کردند و نقش پدری را به عهده داشتند. پدر و مادر خودم هم بودند. اخوی بزرگشان واقعاٌ برای من و بچه ها محیط آرامی‌ را فراهم آوردند. همیشه دعایشان می‌کنم.
با این زندگی پر از خطری که با شهید لاجوردی داشتید، چگونه خود را آرام می‌کردید؟
 من فکر می‌کنم دعا خیلی در زندگی من تاٌثیر داشت و بسیار به من آرامش می‌داد. یک شب خواب دیدم در حرم حضرت رضا(علیه السلام) هستم و یک آقای نورانی بلند بالایی یک چادر زیبا را به من دادند و گفتند،«این چادر مال شماست.»من توی خواب عقب چادرم می‌گشتم و ایشان اصرار داشتند که این چادر مال توست. بالاخره چادر را گرفتم و تازه متوجه شدم که این شخصیت بزرگوار، خود حضرت رضا (علیه السلام) هستند. عرض کردم، «آقا!شوهر مرا خیلی زندان می‌برند. من تا کی باید منتظر آمدن ایشان بمانم؟» آقا فرمودند،«می‌آید و دیگر بر نمی‌گردد.» من بدهی هم نداشتم، ولی نمی‌دانم چرا در خواب این حرف را زدم که،«آقا! من یک مقدار بدهی دارم.» آقا دست مرا پراز سکه کردند.
روحیه بچه‌ها را چگونه حفظ می‌کردند؟
 شهید باهنر و عده ای ازآقایان برای خانواده های زندانی ها اردو هایی می‌گذاشتند که خیلی در روحیه ما تاٌثیر داشت. دو تا با، یکی در جاجرود بود و یکی هم در کرج. صبح جمعه می‌آمدند همه خانواده ها را با احترام و تکریم به باغ می‌بردند و شب بر می‌گرداندند. در آنجا برنامه های تفریحی برای خانواده ها ترتیب می‌دادند و بسیار به بچه ها خوش می‌گذشت.نمی‌دانید چه صفا و صمیمیتی بود. به قدری از ما پذیرایی عالی می‌کردند که نظیر نداشت.در آن باغ به دوستانم گفتم،«دیگر آماده باشید که همسرانتان را از زندان آزاد می‌کنند و آنها می‌آیند.» یکی از آقایان گفتند،«شما چرا این کار را می‌کنید. اینها هوایی می‌شوند.» گفتم،« من مطمئنم.» نشان به آن نشان که دو هفته بعد همسایه مان خبر داد که در زندان باز شده. بیایید زندانی تان را ببرید. ما تلفن نداشتیم و به آن همسایه تلفن شده بود. از۱۸ سال حبس حاج‌آقا، چهار سالش گذشته بود که انقلاب شد و ایشان آمدند.خبر نداشتم که تازه مصائب لاجوردی در راه است. دلم واقعاٌ برای مظلومیتش می‌سوخت.
در باره این وجه از شخصیت ایشان صحبت کنید.
 احساس می‌کنم آقای‌ لاجوردی لبشان را بسته و مثل گنج سر به مهری شده بودند که اسرار زیادی در خود داشتند. سکوت می‌کردند،اما درونشان به هم ریخته بود. بسیار نگران آینده انقلاب بودند و دلشان می‌سوخت. انتظارشان این نبود که بعضی از جریانات به شکل های خاصی در آیند.
مهمترین وی‍‍‍ژگی ایشان چه بود؟
 محبتی را که به خانواده داشتند، خوب بلد بودند بروز بدهند. گاهی موقعی که در آشپزخانه ظرف می‌شستم یا کار می‌کردم، می‌آمدند و اظهار شرمساری می‌کردند از اینکه من به قول ایشان این قدر برای بچه ها و برای ایشان زحمت می‌کشم. یا مثلاً اگر منزل مادرم بودم و یک ربع یا یک ساعت دیرتر از ایشان وارد منزل می‌شدم، ایشان می‌گفتند: «مادر جانم را هزار سال است که ندیده‌ام.» به من می‌گفتند مادر جان هیچ وقت نمی‌گفتند چرا دیر آمدی؟ با آن تعبیر شیرین «دلم برای مادر جانم تنگ شده» با من صحبت می‌کردند. اهل این نبودند که بخواهند تظاهر کنند، محبتشان را خیلی بروز می‌دانند.
با توجه به اینکه قبل از انقلاب غالباٌ در زندان و بعد از انقلاب گرفتار مشغله‌های زیادی بودند، شناخت عمیق بچه ها از ایشان به چه نحوی ممکن بود؟
 بعد از انقلاب گاهی ایشان پانزده شب یکبار به خانه می‌آمدند. احسان آقا و آقا مهدی خیلی کوچک بودند و موقعی که آنها را می‌بردیم زندان، به آقای‌لاجوردی می‌گفتیم،«شما ده روز است نیامده‌اید خانه. بچه‌ها را آورده‌ام که شما را ببینند.» یک شب گفتم،«آقای‌لاجوردی! این احسان کوچولو گرسنه است.» گفتند،«خانم! اگر شما ۱۲ تومان همراهتان باشد برایش ناهار می‌آورم.» خدا را شاهد می گیرم در مدتی که دادستان و مدتی هم سرپرست زندان‌ها بودند، گمانم سه ماه آخر حقوق گرفتند. آن را هم من ندیدم. اصولاً راضی نبودند پولی غیر از کارکرد خودشان در زندگی بیاید. از کار که می‌آمدند می‌رفتند در زیرزمین می‌نشستند و خیاطی می‌کردند. می‌گفتم،«ما می‌خواهیم شما را ببینیم.» می‌گفتند،«می‌خواهم که شما راحت زندگی کنید.» در ایامی هم که ایشان در زندان بودند، اخوی‌شان انصافاً مطابق خانواده خودشان به ما می‌رسیدند. ایشان یک شخص متدین و با خدا هستند و به نحو احسن زندگی برادر و خانواده‌اش را اداره می‌کردند.
در سال‌های تصدی دادستانی و ریاست زندان‌ها که سعایت بعضی از افراد و کم‌لطفی دوستان و مسئولیت‌های سنگین، عرصه را بر ایشان تنگ می‌کرد، شما و ایشان چگونه تحمل می‌کردید؟
 حاج‌آقا خیلی مقاوم بودند. من هم همه چیز را توی دلم می‌ریختم و بروز نمی‌دادم. گاهی بی‌اختیار می‌گفتند،«خانم! من دیشب ۲ ساعت بیشتر نخوابیده‌ام.» از بی‌مهر و محبتی کسانی که تصورش را نمی‌کردند خیلی فشار روی ذهنشان بود. در این‌گونه مواقع به شدت کار می‌کردند. هیچ وقت هم درباره این چیزها با کسی صحبت نمی‌کردند. من یک وقت هایی به بچه‌ها می‌گفتم پدرجان خیلی تحت فشار هستند. مدتی بود که می‌گفتند،«جدم بیشتر از ۶۳ سال عمر نکردند، من چرا باید بمانم؟» یک شب خوابی دیدم و زنگ زدم به عالیه‌خانم، همسر شهید ‌مطهری که سکته کرده بودند و گوشی را بر نمی‌داشتند. آن روز استثنائاً گوشی را برداشتند. به ایشان گفتم،«خواب دیدم آمده‌ام منزل شما و آقای‌مطهری روی صندلی و افراد خانواده در اطرافشان روی زمین نشسته‌اند. شما گفتید اگر سئوالی داری از ایشان بپرس.» اول خجالت کشیدم، ولی بعد من هم رفتم نشستم کنار بقیه و سئوالاتی را پرسیدم. ناگهان متوجه شدم که دیگر آقای‌ مطهری را نمی‌بینم. می‌خواستم از خانم مطهری خداحافظی کنم و برگردم خانه که دیدم کیفم کنار دستم نیست. گفتم،«لطفاً یک مقدار پول به من بدهید تا برگردم منزل و برای شما بفرستم.» ایشان یک هزارتومانی به من دادند و بعد گفتند،«بیا منزل را به تو نشان بدهم.» رفتیم به اتاق اول و دیدم که آقای‌ مطهری در لباس احرام، آرام خوابیده‌اند. بعد نگاه کردم دیدم آقای‌ل اجوردی هم چند متر آن طرف‌تر توی لباس احرام خوابیده‌اند. گفتم،«خانم مطهری! من دیگر به پول نیازی ندارم. خیالم از آقای‌لاجوردی راحت شد که پیش آقای‌مطهری است.»
این خواب را نزدیک به شهادت ایشان دیدید؟
دو هفته مانده بود. این خواب را که برایشان تعریف کردم، ایشان هیچ چیز نگفتند و فقط اشک روی گونه‌هایشان راه گرفت. دوسه روز مانده به شهادت هم گفتند،«خانم! بگویید همه بچه‌ها بیایند که دیدار آخر را هم داشته باشیم.» من گفتم،«حاج‌ آقای‌ لاجوردی! این حرف‌ها را نزنید.» گفتند،«بگویید بیایند».
خودشان نشانه‌ای احساس کرده بودند؟
 صبح روزی که می‌خواستند بروند گفتند: «خانم! بیایید بگویم که دیشب خواب پدرم را دیدم.» من گفتم: «حاج‌آقای‌لاجوردی! من باید بروم و احسان را راهی کنم. بعداً تعریف کنید.» احسان دوره پیش‌دانشگاهی می‌رفت. آخرین جمعه، همه بچه‌ها را دعوت کردیم و زهره خانم گفتند: «پدر! من دیشب خواب دیدم که شما شهید شده‌اید و جمعیت زیادی آمده توی کوچه.» من در آشپزخانه بودم و حاج‌آقا به زهره‌خانم گفته بودند: «برو دست مادرت را بگیر و ایشان را بیاور تا آخرین عکس را با هم بیندازیم.» من داشتم سالاد درست می‌کردم و مرا به زور آوردند و نشاندند و عکس را گرفتیم.
خود شما متوجه نشانه‌های مشکوکی از احتمال ترور ایشان نشده بودید؟
چرا. ما طبقه چهارم زندگی می‌کردیم و من هر روز صبح از آن بالا نگاه می‌کردم که ببینم چه خبر است و یک ماهی بود که دوتا موتور سوار می‌دیدم. آقای فرهمند هم آن طرف کوچه می‌نشستند و از دوستان ما بودند. زنگ می‌زدم و از خانم ایشان می‌پرسیدم چه خبر است و وقتی حس می‌کردم شرایط امن است، به حاج‌ آقای‌ لاجوردی می‌گفتم و می‌رفتند. آقای‌ لاجوردی مدتی با تغییر ساعت کار، خودشان را از خطر حفظ کردند.
وقتی به این وضوح در معرض خطر بودند، چرا برایشان محافظ نگذاشتند؟
عده‌ای از دوستان ایشان بعد از شهادتشان آمدند و اظهار ناراحتی کردند. من به یکی از آنها گفتم: «وعده ما سر پل صراط! من در آنجا با شما صحبت می‌کنم.» ایشان ده سال سرپرست زندان‌ها بودند و آن وقت نیاز به دو تا محافظ نداشتند؟ بچه‌ها می‌گفتند: «پدرجان! بگذارید ما از شما محافظت کنیم.» آقای‌لاجوردی می‌گفتند: «این کار باید قانونی باشد. حمل اسلحه باید قانونی باشد. اینها باید خودشان بگذارند.» ولی نگذاشتند و این هم جزو ده‌ها سئوالی است که ذهن مرا آزار می‌دهد و هیچ جوابی برایش نگرفته‌ام. آقای‌لاجوردی به شدت خسته شده بودند و بسیار هم از جریاناتی که وجود داشت آشفته و برای آینده نگران بودند. خدا را شکر که در چنین شرایط آشفته‌ای، هر یک از فرزندان ایشان باقیات صالحاتی برای پدرشان هستند. خوشبختانه این نعمت را هم خداوند به من بخشیده است.
شما دلیل هوشمندی و درایت خارق‌العاده شهید ‌لاجوردی را در تشخیص جریانات و شناخت افراد در چه می‌دانید؟
ایشان همیشه همین‌طور بودند. به اعتقاد من به خاطر ایمان و تقوایشان بود که خداوند نیروی تشخیص خارق‌العاده‌ای را به ایشان داده بود. ایشان بسیار سریع و دقیق متوجه این امور می‌شدند. من هم همیشه از این تیزهوشی حیرت می‌کردم، ولی همان‌طور که عرض کردم این، حاصل تقوا و خداترسی ایشان بود. بسیار متواضع بودند. آن دوره‌ای که مسئولیت داشتند، طبقه پایین منزل ما پاسدارهای محافظ ایشان زندگی می‌کردند. حاج‌ آقا می‌آمدند و از من وسایل شستشو می‌گرفتند و دستشویی و حمام آنها را نظافت می‌کردند، پتوها و لباس‌هایشان را توی ماشین می‌ریختند و می‌شستند. من یک وقت‌هایی اعتراض می‌کردم، ولی ایشان می‌گفتند،«آدم وقتی وارد ساختمان می‌شود، بوی نا می‌آید و این درست نیست. چه فرقی می‌کند؟ آنها متوجه نیستند، من انجام می‌دهم.» هیچ وقت آنها را سرزنش نمی‌کردند که چرا اینها را نمی‌شویید. وقتی ایشان پیگیر این مسائل می‌شدند، کم‌کم آنها هم متوجه می‌شدند و خودشان نظافت می‌کردند. حاج‌آقا در کارهای خانه هم بی‌نهایت کمک‌کار من بودند. یک وقت‌هایی قاب دستمال‌ها را خیس می‌کردم تا بعداً بشویم. تا چشم می‌گرداندم، حاج‌آقا می‌رفتند و آنها را می‌شستند. در نگهداری بچه‌ها هم خیلی کمک می‌کردند. مادربزرگم می‌گفتند،«مادر! من نوه خیلی دارم و خانه همه‌شان می‌روم، ولی تا کسی خانه سید نیاید، نمی‌فهمد چه جواهری است.» موقع غذا خوردن هیچ وقت ایراد نمی‌گرفتند. اگر غذا نبود یا من خانه نبودم، نان‌ و پنیر را با همان اشتهایی می‌خوردند که بهترین غذا را و ابداً گلایه نمی‌کردند. مهمان هم که دعوت می‌کردند، همان روال ساده زندگی را داشتیم و هیچ وقت تکلیف اضافه‌ای را به من تحمیل نمی‌کردند.
آیا می‌توانستید از غم و مشکلات خودتان راحت با ایشان صحبت کنید؟
بله، ولی دلم نمی‌آمد. حاج‌آقا همیشه به اندازه کافی غم و مشکل داشتند. همه‌اش دلم می‌خواست در دورانی که پیش ما هستند بگوییم و بخندیم. به قدری تودار بودند که حتی موقعی که ایشان را از دادستانی برداشتند، به من نگفتند. من فقط دیدم برچسبی را که روی لباسشان بود، با قیچی جدا می‌کنند. همیشه مواظب بودیم که مشکلاتمان را روی دوش همدیگر نگذاریم. من همیشه نگران ایشان و بچه‌ها بودم، ولی حتی با قرص آرام‌بخش هم شده، خودم را آرام نگه می‌داشتم وگرنه همیشه فکر می‌کردم کسی از پشت سر دارد به بچه‌ها حمله می‌کند.
از یک سو فقدان چنین همسر و پدری برای شما و بچه‌ها سنگین است و از سوی دیگر آن همه فشار و رنج، به هر حال با شهادت به پایان رسیده و ایشان به جایگاه آرام و امنی رسیده‌اند. شما با این دو احساس متناقض چگونه کنار آمده‌اید؟
اوایل از منزل که بیرون می‌رفتم و خانواده‌ای را کنار هم می‌دیدم، ناخود آگاه اشک می‌ریختم. دست خودم نبود. در عین حال مدت‌ها بود که می‌دیدم ایشان عمیقاً رنج می‌کشند و از خدا طلب می‌کنند که بروند. برای من فقدان ایشان خیلی‌خیلی سخت است. به همه بچه‌ها و زن‌ها می‌گویم خدا را روزی صد بار شکر کنید که پدر و همسرتان در کنار شماست. خداوند واقعاً ایشان را به من هدیه داد و من از خدا ممنون هستم.
کدام یک از فرزندان به ایشان شبیه‌تر است؟
هر کدام خصلتی از پدر را در خود دارند. حسین‌ آقای‌ لاجوردی از نظر قیافه به پدرش شبیه‌تر است. همه بچه‌ها به شکر خدا صفت بارز پدرشان را که مهربانی است، دارند. همان‌طور که قبلاً هم گفتم مهم‌ترین ویژگی‌ حاج‌ آقای‌ لاجوردی این بود که محبتشان را به بهترین نحو بروز می‌دادند. بسیار کاری و باعرضه بودند. نمی‌شد یک لحظه ایشان را بی‌کار ببینید. خیاطی که نمی‌کردند، نجاری می‌کردند، اینها که تمام می‌شد، می‌رفتند سراغ باغچه‌ها، آنجا که تمام می‌شد، کار خانه را می‌کردند. خلاصه حتی یک ثانیه هم بیکار نبودند. موقعی که می‌خواستیم ازدواج کنیم، همه لوازم خنچه عقد را خود حاج‌آقا با دست خودشان درست کردند، آن‌هم با چه مهارتی، خودشان رفتند نان سنگک خریدند و درست مثل استادترین استاد‌ها آن را درست کردند. همه کاری را هم بلد بودند. بسیار پرتحرک بودند. من هیچ وقت ندیدم که ایشان خسته شوند.
اهل ورزش هم بودند؟ چه ورزشی؟
بی‌نهایت. همه جور ورزشی هم می‌کردند. پینگ پنگ، شنا، فوتبال. به من می گفتند،«من ورزش می‌کنم شما هم بیا.» من همیشه می‌گفتم از فردا. طوری شده بود که تا می‌گفتند بیا، خودشان می‌گفتند از فردا! من سرم خیلی شلوغ بود و در حد همان نرمش، ورزش می‌کردم، اما حاج‌ آقا حسابی ورزش می‌کردند و اصلاً یکی از دلایلی که بعد از آن همه شکنجه و زندان، باز هم توانستند سلامت خودشان را حفظ کنند به خاطر همان ورزش‌های پیگیر بود. اگر آن نرمش‌ها نبود، ایشان از پا در می‌آمدند.
کارهای هنری چطور؟
بسیار خط خوبی داشتند. نامه‌هایشان هست من همه را نگه داشته‌ام و بسیار زیباست. نجاری را هم عالی بلد بودند و خیلی از چیزهایی را که درست می‌کردند، می‌دادم به دیگران. نمی‌دانستم چنین روزی می‌رسد که برای همه آنها دلتنگ می‌شوم.

منبع:سایت تاریخ انقلاب

کلیپ سلام ای ماهی خسته/تقدیم به شهید سیدمنصورمهدوی نیاکی

کلیپ سلام ای ماهی خسته/تقدیم به شهید سیدمنصورمهدوی نیاکی


کلیپ سلام ای ماهی خسته/تقدیم به شهید سیدمنصورمهدوی نیاکی




مداح :حاج مجتبی رمضانی (شهیدگمنام)
22یادواره شهدای نیاک (حسینیه سیدالشهدای نیاک)
1394/5/16