اعلام جزئیات مراسم وداع و تشییع ۲۵۰ شهید دفاع مقدس + پوستر و فیلم
به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاعپرس، مراسم وداع و تشییع پیکرهای مطهر ۲۵۰ شهید دفاع مقدس مربوط به عملیات کربلای ۵ در شلمچه، کربلای ۸ در شلمچه، تک دشمن در سال ۱۳۶۷ در شلمچه، تک دشمن در سال ۱۳۶۷ در زبیدات، عملیات خیبر در جزیره مجنون، تک دشمن در جزیره مجنون، عملیات والفجر یک در فکه، عملیات والفجر مقدماتی در فکه، عملیات والفجر ۹ در چوار تا سلیمانیه، عملیات کربلای ۶ در سومار، عملیات بدر در شرق دجله، عملیات رمضان در شرق بصره همزمان با ایام شهادت حضرت فاطمه زهرا (س) و حاج قاسم سلیمانی و نیز عملیات کربلای ۵، در تهران و ۲۴ استان کشور برگزار خواهد شد.
۱۵۰ تن از این شهدا در تهران و ۱۰۰ تن دیگر در استانهای آذربایجان شرقی و غربی، اردبیل، اصفهان، ایلام، بوشهر، چهارمحال و بختیاری، خراسان جنوبی و رضوی، خوزستان، سمنان، سیستان و بلوچستان، فارس، قزوین، قم، کردستان، کرمان، کرمانشاه، کهکیلویه و بویراحمد، گیلان، مازندران، لرستان، مرکزی و هرمزگان تشییع میشوند.
مراسم وداع با این پیکرهای مطهر، امشب (چهارشنبه) مصادف با شب شهادت حضرت زهرا (س) در مصلای تهران با حضور آحاد مردم از ساعت ۱۸ تا ۲۱ برگزار خواهد شد.
مراسم تشییع شهدا در تهران نیز فردا (پنجشنبه) ساعت ۸ صبح از مقابل دانشگاه تهران پس از مدیحهسرایی مداحان اهل بیت (ع) و سخنرانی ریاست مجلس شورای اسلامی آغاز میشود و تا معراجالشهدا ادامه مییابد.
همچنین پلیس راهور برای برگزاری این مراسم در تهران، تمهیدات ویژه ترافیکی در نظر گرفته است که به شرح ذیل است:
تمهیدات ترافیکی مراسم عزاداری روز شهادت حضرت فاطمه (س)
- در میادین هفتم تیر، میدان فاطمی، میدان امام خمینی (ره) و میدان منیریه که مراسم اصلی عزاداری روز شهادت برگزار میشود، پلیس راهور تهران بزرگ محدودیتهای تردد و توقف قبل و حین مراسم اجرا خواهد کرد.
تمهیدات ترافیکی بهشت زهرا (س)
از آنجایی که پیشبینی میشود با بار ترافیکی محسوسی در روز شهادت حضرت فاطمه (س) در معابر منتهی به بهشت زهرا (س) مواجه باشیم، پلیس راهور تهران بزرگ در این خصوص نیز تمهیدات ترافیکی ویژهای خواهد داشت.
تمهیدات ترافیکی ویژه تشییع پیکر ۱۵۰ شهید والامقام
با توجه به برگزاری مراسم تشییع ۱۵۰ شهید والامقام در روز پنجشنبه همزمان با شهادت ام ابیها (س) در مسیر خیابانهای انقلاب، حافظ، وحدت اسلامی و معراج شهدا پلیس راهور تهران بزرگ در معابر مختلف شهر تهران به شرح ذیل محدودیت و ممنوعیتهای ترافیکی اعمال خواهد کرد:
*توقف کلیه وسایط نقلیه در محدودههای زیر ممنوع و از ساعت ۶ صبح روز مراسم پاکسازی کامل انجام خواهد شد: طول خیابان ۱۶ آذر از تقاطع بلوار کشاورز تا خیابان انقلاب.
*طول خیابان قدس از تقاطع بلوار کشاورز تا خیابان انقلاب.
*خیابان وصال از تقاطع طالقانی تا خیابان انقلاب (ضلع غربی و شرقی).
*خیابان طالقانی حدفاصل تقاطع وصال تا تقاطع قدس.
*خیابانهای بزرگمهر، آذین، شفیعی، بهنام، فردانش و شاهد حدفاصل تقاطع وصال تا تقاطع قدس.
*خیابانهای منیری جاوید، ۱۲ فروردین، فخر رازی، دانشگاه، ابوریحان حدفاصل تقاطع نظری تا تقاطع انقلاب.
محدودیت تردد پیرامون دانشگاه تهران
تردد کلیه وسایل نقلیه از ساعت شش صبح روز مراسم در معابر محدوده شرح ذیل ممنوع خواهد بود.
*خیابان پورسینا از تقاطع قدس به سمت غرب.
*بلوار کشاورز از تقاطع ۱۶ آذر به جنوب.
*خیابان بزرگمهر از تقاطع وصال به سمت جنوب.
*خیابان بزرگمهر از تقاطع وصال به سمت غرب.
*خیابان بزرگمهر از تقاطع فلسطین به سمت غرب.
*خیابان نادری از تقاطع طالقانی به جنوب.
*خیابان وصال از تقاطع طالقانی به سمت جنوب.
*خیابان سرپرست از تقاطع طالقانی به جنوب.
*خیابان نادری از تقاطع بلوار کشاورز به جنوب.
*خیابان طوس از تقاطع بلوار کشاورز به منظور جلوگیری از حرکت خلاف جهت وسایل نقلیه.
*خیابان طالقانی از میدان فلسطین به سمت غرب.
*خیابان قدس از تقاطع انقلاب به سمت شمال.
*خیابان فلسطین از تقاطع انقلاب به جنوب.
*خیابان نظری از تقاطع ابوریحان به سمت غرب.
*خیابان نظری از تقاطع دانشگاه به سمت شمال.
*خیابان نظری از تقاطع فخر رازی به سمت شمال.
*خیابان نظری از تقاطع فلسطین به سمت غرب.
*خیابان نظری از تقاطع ۱۲ فروردین به شمال بمنظور جلوگیری از حرکت خلاف جهت وسایل نقلیه.
محلهای پیش بینی شده برای توقف اتوبوسهای شرکت واحد اتوبوسرانی
محل چینش اتوبوسهای شرکت واحد بر اساس طرح نماز جمعه در دانشگاه تهران است؛ همچنین مسیر جنوب به شمال خیابان خیام تا خیابان امام خمینی (ره)، خیابان فیاض بخش و خیابان حافظ و خیابان ابوریحان نیز به همین منظور در نظر گرفته شده است.
محلهای پیشبینی شده برای توقف وسایل نقلیه تشییعکنندگان
خیابان جمهوری تا خیابان شهید نظری و کلیه معابر عمود بر آن، خیابان لبافی نژاد، خیابان کارگر و توقف مورب خودروهای شخصی در خیابان طالقانی.
روایتی از نخستین تشرف شهید ابوحامد به بارگاه رضوی
به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاعپرس، مرکز رسانهای فاطمیون به مناسبت ایام ولادت امام رضا (ع) برشی از کتاب خاتون و قوماندان، روایت زندگی امالبنین حسینی همسر شهید علیرضا توسلی (ابوحامد) را منتشر کرده است که در ادامه میخوانید؛
در حرم، حالت تضرّع و استغاثهاش اشکم را درآورد. میدیدم که در وجود این مرد، چقدر آشوب و دلنگرانی است. کاش چیزی به نام پول اختراع نمیشد، تا این قدر خوشیها کوتاه نبود و عمر شادیها و خندهها را این قدر گذرا نمیکرد. بهترین نماز عمرم را همان جا پشت علیرضا خواندم. وسط این غوغا و گیر و باری که درست شده بود، احساس غرور میکردم. قدمهایم محکمتر شده بود. به علیرضا گفتم: «کنار تو انگار دارم روی ابرها قدم میزنم.»
خندید و سری تکان داد و گفت: «انشاءالله که بتوانم همیشه مراقبت باشم و به من تکیه کنی!»
کنار ضریح دعا خواندم و به خاطر وجود علیرضا از خدا تشکر کردم. وقتی به محل قرار رسیدم من زودتر گفتم: «زیارت قبول.»
یک ساعت، همۀ زمانی بود که رفتیم و زیارت کردیم و برگشتیم! از ترس این که دیرتر از پدرم به خانه برنگردیم! اما دست بر قضا پدرم دروازه را باز کرد. هر دومان جا خوردیم. من بیشتر شرم شدم. پدرم به سردی دست علیرضا را که به سمتش دراز شده بود فشرد.
وقتی داخل اتاق بیبی نشسته بودیم، باز هم برایم از توکل گفت و همراهی و همدلی خودمان. بعد گفت: «از امام رضا تشکر کردم که تو را نصیب من کرده. بقیۀ راه دیگر چیزی نیست. درست میشود. زندگی بالا و پایین، زیاد دارد. اشتباه من بود که حاجی را ناراحت کردم. کمکم از دلش درمیآورم!»
بعد از یک هفته پدرم به علیرضا گفت: «دوست ندارم هر وقت میآیم خانه، تو اینجا باشی! برو خانۀ فامیلتان!»
علیرضا هم بهنرمی گفت: «من در مشهد جایی ندارم حاجی! یا باید بروم هتل یا بروم افغانستان. منزل دوستانم که نمیروم، چون هم برای شما زشت است هم برای من. حتماً با خودشان میگویند الان که زن داری چرا نمیروی خانۀ خُسورخِیلات (۱)»
پانوشت: ۱. خسور به معنای پدرزن و خسورخیل به معنای طایفۀ پدرزن است.
شهیدی که هیچگاه جلوتر از مادرش قدم برنداشت
به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاعپرس، شهید حسن باقری در جبهه، جانشین فرمانده نیروی زمینی سپاه بود؛ اما با این وجود، هیچگاه وظیفه خود را به عنوان فرزند یک مادر و یکی از اعضای خانواده و جامعه از یاد نبرد و همیشه با حالت تواضع رفتار میکرد.
خاطراتی که در زیر میآید، از زبان مادر شهید حسن باقری است که بیانکننده ویژگیهای اخلاقی آن شهید هستند.
یک قدم هم از مادرش جلوتر راه نرفت
حسن همیشه ادب را رعایت میکرد. یک بار همراه با او خرید رفتم و ناگهان متوجه شدم او طوری راه میرود که حتی یک قدم هم جلوتر از من نباشد. او این نکته را خیلی رعایت میکرد.
میهمان به خانه میآورد
او میهمان هم به خانه میآورد. میهمانانی که زمان جنگ به خانه میآورد، از فرماندهان دفاع مقدس بودند. من آنها را نمیشناختم، اما بعداً متوجه شدم که یکی از آنها، سردار جعفری بود. آنها از منطقه برمیگشتند و از آنجا که پسر من فقط تهرانی بود و بقیه شهرستانی بودند، شب هنگام که جلسه شان به پایان میرسید، برای استراحت به منزل ما میآمدند و صبح اول وقت هم میرفتند.
او متوجه حال اطرافیان خود میشد
یک شب که شهید در راه خانه بود، آقایی را دید که به دیوار تکیه داده بود. نام و نشان او را پرسید و آن مرد پاسخ داد که تصمیم به بازگشت داشتم، اما حال دیر است و من نتوانستم برگردم و جایی هم برای استراحت ندارم، برای همین اینجا هستم. به همین منظور شهید به او تعارف زد و وی را برای استراحت با خود به خانه آورد.
پدرش از او پرسید برای چه غریبهای که نمیشناسد را به خانه آورده است و او هم پاسخ داد که از وضعیت این فرد پیداست که آدم خوبی است و من هم کنار او هستم.
قدردان زحمات افراد بود
مبلی داشتیم که دستههای آن کدر شده بود. یک نفر آمد و دستههای مبل را درست کرد و رفت و طبق قراری که با او گذاشته بودند، حق الزحمه او را حساب کردند و رفت. پس از آن، شهید باقری به او گفت که چیزی که شما گرفتی کم بود و مقدار اضافه تری خودش به آن مرد داد.
دستور امام خمینی (ره) مهمتر از سربازی بود
هنگامی که سربازان به دستور امام خمینی (ره) ازپادگانها فرار کردند، من کفشها و لبایش را پنهان کردم و خودش هم میان خیل انقلابیون رفت و به آنها پیوست. مافوق او، سراغش را از من میگرفت، اما من اظهار بیخبری میکردم.
در راه مبارزه با طاغوت؛ به کسی که اسلحه نداشت، کمک میکرد
یکی از روزهای نزدیک به ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ به پادگان عشرت آباد (که در حال حاضر نام آن پادگان ولی عصر (عج) است) رفت و دید آنجا جعبههای باز نشده اسلحه وجود دارد. یکی از آن اسلحهها را برداشت و آن را آماده تیراندازی کرد و بیرون برد؛ در آن حال، جوانی را دید که سر و وضع خود را سیاه کرده و در سنگری نشسته است و اسلحه ندارد؛ در نتیجه، اسلحه خود را به او بخشید.
دختر شهید ابومهدی المهندس در گفتوگویی مطرح کرد؛ پیوستن به نهضت امام (ره) با توصیه شهید صدر/ چرا شهید المهندس به ایران آمد؟
به گزارش گروه حماسه و جهاد دفاعپرس، بامداد ۱۳ دی سال ۱۳۹۸، نام «ابومهدی» برای همیشه تاریخ با نام فرمانده بزرگ جبهه مقاومت، حاج قاسم سلیمانی گره خورد و جاودانه شد. دو رفیق و همرزمی که از سالهای دوران جنگ تحمیلی ایران و عراق دوشادوش یکدیگر علیه رژیم صدام جنگیدند و در «بدر» و «قدس» حماسهها آفریدند.
پس از سه دهه پیوند روحی و جهادی، تقدیر و مشیت الهی بر آن قرار گرفت که این دو فرزند معنوی خمینی کبیر، همراه یکدیگر آسمانی شوند و با شهادت مزد سالها مجاهدت خالصانه خود را از حضرت حق دریافت کنند.
با گذشت یکسال از آن حادثه تروریستی و ناجوانمردانه داغ شهادت فرماندهان عزیز و پرافتخار جبهه مقاومت سرد نشده و همچنان جانسوز است. اما این رویداد از جنس عاشورا، همانقدر که تلخ و جانکاه بود، شور و خونی تازه در رگهای مقاومت در سراسر عالم جاری کرد؛ و این از همان حضور میلیونی مردم ایران و عراق برای بدرقه شهیدانشان که تابلویی ناب از جنس حزن و حماسه را مقابل چشم جهانیان ترسیم کرد، به خوبی نمایان بود.
شهید حاج ابومهدی المهندس بزرگمردی است که علاوه بر سابقه درخشان مجاهدت و مبارزه با رژِیم بعث صدام، اشغالگران آمریکایی و تروریستهای تکفیری، نقش بی بدیلی در تشکیل حشدالشعبی و همچنین تشکیل و تثبیت حاکمیت ملی در عراق - با وجود پیچیدگیهای قومی، قبیلهای و مذهبی خاص این کشور - داشت. خودسازی، خلوص، ایمان، تواضع و مردمداری و اعتقاد راسخ و عشق به ولایت و انقلاب اسلامی از خصوصیات بارز شهید ابومهدی بود که دوست و دشمن به آن اذعان داشتند.
برای آشنایی بیشتر با شخصیت و سیره شهید جمال آل ابراهیم مشهور به «ابومهدی المهندس» به سراغ فرزند ارشد ایشان، خانم منار آل ابراهیم رفتیم تا برای مخاطبان «پاسدار اسلام» از مجاهدتها و رشادتهای پدر روایت کند.
سلام و عرض تبریک و تسلیت داریم خدمت شما در آستانه نخستین سالروز شهادت پدر گرانقدرتان و ممنونیم که دعوت گفتگو با مجله پاسدار اسلام را پذیرفتید. به عنوان اولین سؤال بفرمایید که فعالیتهای فرهنگی و مذهبی شهید ابومهدی از کجا آغاز شد و ایشان با چه پیشینهای وارد مبارزات سیاسی شدند؟
سلام و ممنونم از محبت شما. شهید ابومهدی کودکی خود را در مساجد بصره گذراند و همزمان با ورود به مدرسه و یادگیری خواندن و نوشتن، در مساجد به کودکان همسن خود قرآن خواندن میآموخت. ایشان از دل مساجد و در ابتدای نوجوانی شروع به آموختن دروس دینی کرد و از سال ۱۹۷۰ یعنی پیش از شانزده سالگی به حزب الدعوه پیوست و مرجعیت شهید مظلوم آیتالله سیدمحمد باقر صدر را برگزید.
ایشان در دوران تحصیل در دانشگاه دائماً از بغداد به نجف خدمت شهید مظلوم سیدمحمدباقر صدر میرسید و زمانی که فعالیتهای سیاسی محرمانه در آن زمان علیه نظام بعث به اوج خود رسید و مدتی بعد از آن نیز شهید صدر علیه نظام بعث اعلام جهاد کرد، پدرم رسماً وارد فعالیت جهادی علیه نظام بعث عراق شد.
درباره دلایل مهاجرت شهید ابومهدی به ایران و چگونگی آشنایی با حضرت امام و حضور ایشان در جنگ در قالب سپاه بدر برایمان توضیح دهید.
پس از شهادت مظلومانه هزاران نفر از جوانان عراقی در اواخر دهه ۱۹۷۰ و به طور خاص در سال ۱۹۸۰ در جریان اعدامهای دستهجمعی از سوی نظام بعث عراق و به ویژه پس از شهادت مظلومانه آیتالله شهید سیدمحمدباقر صدر و خواهرشان در آوریل سال ۱۹۸۰ یا همان بهار سال ۱۳۵۹ پس از گذراندن ماهها حصر که در سایه سکوت شدید حاکم بر جامعه و نهاد مرجعیت عراق صورت گرفت، شهید ابومهدی که خود نیز غیاباً به اعدام محکوم شده بود، راهی برای ادامه مبارزه در داخل عراق ندید چرا که رهبر جریان مقاومت در عراق به گونهای فجیع به شهادت رسیده بود.
بنابراین پدرم چند روز پس از این شهادت مظلومانه موفق شد به صورت مخفیانه از عراق به سمت کویت برود و در آنجا طبق وصیت شهید آیتالله سیدمحمدباقر صدر به مکتب، ولی فقیه زمان امام خمینی (ره) پیوست و فعالیتهای جهادی جدی خود را به طور منظم علیه نظام بعث عراق و پشتیبان آمریکاییاش آغاز کرد.
آنها گروه هم تشکیل دادند؟
بله، این گروه جهادی شامل جوانان عراقی و همچنین غیر عراقی میشد که هدف اصلی خود را پایان دیکتاتوری در عراق و انتقام خون شهیدان مظلوم عراقی از نظام حاکم و پشتیبانان آن میدیدند. اما پدرم و دوستانش زمستان سال ۱۳۶۲ تحت تعقیب جدی حکومت کویت و سازمان اطلاعاتی آمریکا قرار گرفتند که در جنگ علیه ایران پشتیبان صدام حسین بودند. تعداد زیادی از عراقیها در آن سال دستگیر، محاکمه، زندانی یا تبعید شدند و شهید ابومهدی نیز جزو کسانی بود که غیاباً محکوم به اعدام شد. او موفق شد در ابتدای سال ۱۹۸۴ به همراه مادرم و من که دختربچه چند ماههای بودم از کویت به ایران برود و به محض ورود با وجود آمادگی پیشین نظامی یک دوره آموزشی یک ماهه را گذراند و پس از آن به جبههها پیوست.
بخش عمدهای از نیروهایی که بعداً لشکر و سپس سپاه بدر را تشکیل دادند متشکل از جوانان معارض نظام صدام حسین بودند که به انحاء مختلف از وطن خود دور افتاده بودند و شهید ابومهدی یکی از آنان بود. این حضور در جبهههای جنوب و غرب تا پایان جنگ تحمیلی ادامه پیدا کرد.
کما اینکه نبرد ایشان علیه نظام بعث با پایان جنگ تحمیلی پایان نیافت و عملیات بسیاری را در دهه ۱۹۹۰ در داخل خاک عراق علیه نهادها و شخصیتهای نظام بعث فرماندهی کرد و در نهایت در دهه ۱۹۹۰ ابتدا رئیس ستاد سپاه بدر و پس از آن فرمانده سپاه بدر شد.
شهید ابومهدی چه زمانی و در کجا با حاج قاسم آشنا شدند و رابطه عاطفه و کاری این دو شهید چگونه بود؟
رابطه نزدیک دو شهید به سالهای پایانی دهه ۱۹۹۰ باز میگردد یعنی زمانی که شهید ابومهدی فرمانده سپاه بدر شد و شهید سلیمانی فرمانده نیروی قدس.
آنچه که من از هر دو شهید شنیدهام این است که یکدیگر را برادر میدانستند و پدرم شهید سلیمانی را متمایز از بسیاری از مجاهدان و به طور کلی افرادی میدانست که در زندگی شناخته است. به تدریج این ارتباط روحانی رشد کرد تا جایی که با شهادت به اوج رسید. درک من این است که ارتباط میان این دو شهید بالاتر از هر وصفی است. این عروج بدون سر و ارباً اربا و در هم آمیختن خون و خاکستر بالاترین مرحله این رفاقت در دنیا بود. در آخرت را دیگر تنها خدا میداند.
شهید ابومهدی به عنوان یکی از چهرههای کلیدی جبهه مقاومت چه رویکردی نسبت به اشغالگری آمریکا در خاک عراق داشتند؟
ایشان از ابتدای جوانی مبارزه خود را متوجه اهداف اساسی کرده بودند یعنی رأس نظام بعث عراق و پشتیبان آمریکایی آن. در ماههای پایانی سال ۲۰۰۲ چند ماه پیش از شروع حمله نظامی آمریکا به عراق، ایشان از فرماندهی سپاه بدر و عضویت در شورای مرکزی مجلس اعلا کنارهگیری کرد تا بخشی از جریان مذاکره با آمریکا نباشد.
ایشان با حمله نظامی آمریکا به عراق مخالف بودند و عقیده داشتند که شهدای این سالها حاصل پشتیبانی طولانی آمریکا از نظام بعث و شخص صدام حسین بودهاند همانطور که آمریکا تمام سلاحها را علیه عراقیها استفاده کرد؛ لذا حمله نظامی هم تنها به این دلیل صورت میگیرد که آمریکا دیگر صدام حسین را نمیخواهد؛ بنابراین برای شهید ابومهدی، هدف وسیله را توجیه نمیکرد.
ایشان به محض سقوط نظام بعث، به عنوان فردی مستقل وارد عراق شد و با اعلام اشغال کشور، نیروهای مختلف مقاومت شیعی را از نیروهای عراقی مخالف نظام از بدر و خارج از بدر شکل داد. شهید تقریباً تمام گروههای مقاومت شیعی علیه اشغال آمریکا را در این دوره تأسیس کرد یا در تأسیس این نیروها مشارکت کرد.
پس از اشغال کشور توسط آمریکا، نقش ابومهدی در صحنه سیاسی عراق چگونه بود؟
ایشان در صحنه سیاسی عراق در ائتلافسازیها و انتخاب نخست وزیر و مسئولان دولتی عراق و مشاورههای مختلف نقش اساسی داشت. اما زمانی که عضو پارلمان عراق بود از سوی نیروهای اشغالگر از ورود به کشور منع و تهدید به دستگیری و قتل شد. البته رفت و آمدهای ایشان به عراق به صورت مخفیانه ادامه پیدا کرد؛ اما از سال ۲۰۰۷ دیگر نمیتوانست آزادانه به عراق برود و نام ایشان به لیست سیاه آمریکا اضافه شد و از آن زمان رسماً از سوی دولت آمریکا تروریست و هدف مشروع خوانده شد؛ بنابراین فرایندی که آمریکا از سال ۱۹۸۳ علیه ایشان آغاز کرده بود در انتهای دهه اول ۲۰۰۰ رسمیت پیدا کرد. شهید ابومهدی، پشت پرده مذاکرات مربوط به تنظیم توافق وضعیت نیروها برای تعیین مهلت خروج نیروهای آمریکایی نقش جدی ایفا کرد تا تاریخ دقیق خروج اشغالگران آمریکایی مشخص شود و سرانجام این نیروها در پایان سال ۲۰۱۱ از عراق خارج شدند.
با ورود داعش به عراق، نقشآفرینی شهید ابومهدی چگونه بود؟
پس از شروع حمله داعش و اشغال نزدیک به یک سوم عراق و صدور فتوای مراجع، شهید ابومهدی نامهای به کادر جهادی مشارکت کننده در جریان مقاومت علیه آمریکا نوشت و آنان را دعوت به پیوستن به جبههها کرد. آمریکا که چند ماه پس از شروع نبرد و تحقق پیروزیهای مکرر نیروهای عراقی در جبهههای متعدد، مجدداً با موافقت دولت وقت عراق وارد شد؛ اما ابومهدی معتقد بود آمریکا قصد پایان داعش را ندارد و تنها میخواهد آنچه را که خود، جنگ داخلی مینامد، مدیریت کند. به همین دلیل شهید ابومهدی حاضر نشد نیروهای حشدالشعبی را در هیچیک از مناطق عملیاتی که هواپیماهای آمریکا حضور داشتند وارد کند.
به موضوع لبنان بپردازیم، یکی از افرادی که همه فرماندهان جبهه مقاومت به ایشان دلبستگی خاصی دارند، سیدحسن نصرالله است، درباره روابط پدر و ایشان و نقش و معنوی ایشان در جنگ ۳۳ روزه توضیح دهید.
نامهای از شهید ابومهدی خطاب به سیدحسن نصرالله در سال ۲۰۱۷ رسانهای شد. این نامه زمانی نوشته شد که برخی از افراد در عراق که حتی وابسته به حشدالشعبی شناخته میشدند، با انگیزههایی متفاوت، علناً اتهاماتی مشابه اتهامات آمریکا را متوجه حزبالله کرده بودند. شهید ابومهدی به عنوان فرمانده حشدالشعبی که یک ارتش مهم در جبهه متحد مقاومت است، در این نامه سیدحسن نصرالله را سید مقاومت و روح آن خطاب قرار دادند و نوشتند که ما با شما در این پروژه ممتد از آسمان به زمین بودیم و هستیم و خواهیم ماند.
این نامه عاطفی و انقلابی، خلاصه احساسی است که پدرم در قلب نسبت به شخص سیدحسن نصرالله و جوانان حزبالله داشت که در جنگ سنگین علیه داعش در کنار نیروهای عراقی ایستادند و از هیچ کمکی دریغ نکردند. عقیده مقاومت، جغرافیایی را به هم پیوند میدهد که اسرائیل و آمریکا آن را پاره پاره میخواهند.
اگر اجازه دهید به چرایی موضوع ترور بپردازیم، نقش حشدالشعبی در پیشبرد اهداف مقاومت چه بود که آمریکا به حذف فیزیکی و به شهادت رساندن ابومهدی و حاج قاسم سلیمانی متوسل شد؟
حشدالشعبی میراث شهید ابومهدی و تبلور سالیان دراز مجاهدت اوست و شهید سلیمانی پشتیبان اول این نهاد بود. پدرم میگفت این نهاد در زمانی تشکیل شد که دولت عراق در آستانه سقوط بود، ارتش اعتماد به نفس خود و نزدیک به یک سوم سلاح خود را از دست داده بود، آمریکا که با عراق توافقنامه استراتژیک داشت از هر نوع کمک نظامی و امنیتی سرباز زد، شرکتهای پشتیبان تسلیحاتی را از عراق خارج و هر نوع کمک به دولت عراق را منوط به تغییر حکومت در بغداد کرد. در حالی که دولت و نه فقط حکومت در عراق در آستانه فروپاشی بود، میگفتند این یک جنگ داخلی است و نام نیروهای داعش که بخش مهمی از آنان بعثی بودند را عشایر انقلابی مینامیدند.
حتی زمانی که فتوای جهاد از سوی آیتالله العظمی سیستانی صادر شد و مردم غیور عراق لبیک گفتند، ایده مشخصی برای نحوه سازماندهی سیل داوطلبان از جان و مال و عیال گذشته عراقی که تعداد آنان به صدها هزار نفر میرسید وجود نداشت. تصور اولیه این بود که اینها در قالب نیروی نظامی موجود در عراق سازماندهی شوند. اما ایده شهید ابومهدی از ابتدا واضح بود. ایشان تفکری به شدت استراتژیک و متمرکز داشت. معتقد بود در جنگ جدید نمیتوان تنها بر ساختار نظامی موجود تکیه کرد و داوطلبان را وارد ساختاری کرد که آمادگی کافی برای جنگ شهرها را ندارد. ایشان پیش از این بحران، و به درخواست حکومت عراق از چند ماه پیش از سقوط موصل حمایت از بغداد و شهرهای مقدس را با حضور نیروهای مقاومت اداره میکرد.
پس از سقوط موصل جزئیات و طرح پیشروی داعش و طرح بدیل خود برای مواجهه با این وضعیت را به نخست وزیر عراق تقدیم کرد؛ و چند ساعت پس از صدور فتوای جهاد آیتالله سیستانی در ۱۳ ژوئن ۲۰۱۴ نامهای نوشت و تمام کادر جهادی را دعوت به پیوستن به جبههها کرد. مقر عملیات را در خانه خود در منطقه خضراء بغداد تشکیل داد و پرچمی را که از حرم امام حسین برای ایشان آورده بودند، بر پشتبام خانه نصب کرد. این خانه تا ماهها مقر اصلی ماند و از دل آن مقرهای فرعی در شهرها و مناطق مختلف عراق تشکیل شدند. تا زمانی که چند ماه بعد مقر جایگزین با حکم حکومت عراق برای حشدالشعبی معین شد.
پس حشدالشعبی با یک پشتوانه قوی مردمی و حکومتی در عراق تشکیل شد و پشتیبانی قوی جمهوری اسلامی ایران و حضور پیگیر فرمانده شهید جبهه مقاومت حاج قاسم سلیمانی و همچنین حزبالله لبنان، تحت نظارت و حمایت حکومت عراق و به فرماندهی میدانی شهید ابومهدی تشکیل شد و در تمام عملیات در کنار نیروهای نظامی دیگر عراق ایستاد و پیروز خارج شد؛ تا جایی که معادله سقوط دولت عراق کاملاً برگشت. آمریکا تنها زمانی وارد شد که عراق ماهها موفقیتهای پیگیر نظامی را در جبهههای مختلف یکی پس از دیگری پشت سر گذاشت. پیروزیهایی چشمگیر که برای بسیاری باورناپذیر بود. یک سوم عراق در اشغال بود و با این پیروزیها عراق نه تنها کاملاً آزاد شد، بلکه پس از آن به عنوان یک دولت مؤثر در معادلات منطقهای مطرح شد.
حشدالشعبی بود که به نیروهای نظامی عراق سلاح و مهمات میرساند. پشتیبانی اطلاعاتی کامل و هماهنگی دقیق و بررسی دقیق مناطق جغرافیایی همه و همه بدون حضور حشدالشعبی امکانپذیر نبود و بدین ترتیب مناطقی، آزاد شد که امریکاییها در زمان اشغال حتی جرأت ورود به آن را پیدا نکردند.
اما این تمام ماجرا نبود، زیرا شهید ابومهدی با دورنگری خود معتقد بود که حشدالشعبی باید به شکل یک نهاد رسمی ضامن حفظ امنیت عراق و مواجهه با بحرانهای پیش رو باشد. به همین دلیل در اوج دوران جنگ و به رغم مخالفتهای بسیار تلاش کرد تا قانون حشدالشعبی تدوین شود. ایشان میگفت که بسیاری با ایده او مخالفند و معتقدند عراق نمیتواند پذیرای یک نیروی رسمی نظامی- امنیتی عقیدتی قوی و جدید باشد. اما شهید ابومهدی معتقد بود که این یک فرصت تاریخی بیبدیل برای عراق مظلومی است که سالیان دراز مقاومت مردمی در آن در هم کوبیده شده است و اولین موفقیت آن اخراج نیروهای آمریکایی در پایان سال ۲۰۱۱ بود. ایشان میگفت این بار نیاز است که مقاومت مشروعیت قانونی و چارچوبی رسمی داشته باشد تا منشأ قدرت و استقلال دولت عراق نیز باشد چرا که دولت عراق تا سالیان دراز به این نهاد قدرتمند نیازمند است.
حشدالشعبی چگونه در ساختار نیروهای مسلح عراق قرار گرفت و نقش شهید ابومهدی در این مسیر چه بود؟
حدود یک سال پیش از پایان جنگ با داعش، ایده شهید ابومهدی با رایزنیهای ایشان با متخصصان و مسؤلان عراقی محقق شد. من شاهد بودم که ایشان بارها و بارها قانون حشدالشعبی را ویرایش و اصلاح کردند و رایزنیهای متعددی با مقامات مختلف عراقی داشتند. در نهایت حشدالشعبی با رأی پارلمان و تأیید رسمی حکومت عراق از نوامبر ۲۰۱۶ به بخشی جداییناپذیر از نیروهای مسلح عراق بدل شد.
بعد از پایان جنگ نیز حشدالشعبی در مناطق مختلف بحران و در شهرهای گوناگون حاضر شد و به خدماترسانی به مردم روی آورد و فعالیتهای متفاوتی را برای خدمت به مردم از امور خدماتی و اجتماعی روزمره گرفته تا تأمین امنیت بر عهده گرفت؛ و در این مسیر پشتیبان سایر نیروهای مسلح و نهادهای عراق باقی ماند.
اما باز شدن گذرگاه مرزی القائم - البوکمال خشم امریکاییها را برانگیخت چرا که میدانستند این معبر یعنی استقلال عمل بیشتر عراق و تقویت همکاری منطقهای میان عراق یکپارچه و همسایگان، و تهدیدی برای اسرائیل و حضور آمریکا در کشور عراق؛ بنابراین تلاشها برای تضعیف و انحلال تدریجاً حشدالشعبی شدت یافت.
یعنی آزادی بوکمال در آغاز تنشها علیه دولت قانونی عراق و نهایتاً ترور نقش مستقیمی داشت؟
دقیقاً از تابستان ۹۸ حملات نظامی و رسانهای علیه حشدالشعبی و شخص ابومهدی شدت گرفت و نیروهای حشدالشعبی بارها هدف قرار گرفتند. ابتدا اعلام شد که این حملات از سوی اسرائیل انجام میشود، اما شهید ابومهدی رسماً اعلام کرد که آمریکا عامل اصلی حملات است و امریکاست که به اسرائیل مجوز حمله میدهد؛ و البته در آن زمان برخی مقامات دولت عراق با نظر شهید ابومهدی مخالفت میکردند. پس از آن تلاش شد دولت عراق که پس از آزادسازی تمام عراق و تأمین امنیت مرزها جایگاه منطقهای متفاوتی یافته بود تضعیف شود؛ بنابراین تظاهرات در پاییز و زمستان ۹۸ مورد سوءاستفاده امریکاییها قرار گرفت.
شعارها و حملات اصلی علیه ارکان اساسی دولت عراق و مقرهای حشدالشعبی صورت گرفت. تلاش این بود که از آشوب برای حذف حشدالشعبی از معادله سیاسی و نظامی عراق و پیش بردن دولت به سمت فروپاشی و وابستگی استفاده شود. دولت عبدالمهدی مجبور به استعفا شد و همه تلاشهای داخلی برای تعیین نخست وزیر جدید با کارشکنیها و خیانتهای متعدد با شکست مواجه شد.
در پایان ماه دسامبر ۲۰۱۹ آمریکا با هواپیماهای بدون سرنشین خود تیپهای نظامی ۴۵ و ۴۶ حشدالشعبی در عراق را هدف قرار داد و این بار مسؤلیت این حمله را نیز پذیرفت. دهها نفر از مدافعان مرزهای کشور شهید و زخمی شدند. آخرین ظهور رسانهای شهید ابومهدی شب بعد از حمله در عیادت از مجروحان و روز بعد در تشییع شهدا و تظاهرات در برابر سفارت آمریکا بود.
شهید ابومهدی در روز ۳۱ دسامبر ۲۰۱۹ شخصیتهای عراقی را دعوت به حضور کرد و در منطقه خضراء تظاهرات عظیمی علیه سفارت آمریکا برگزار کرد که به یک تجمع اعتراضآمیز بدل شد که خواستار مجازات آمریکا و پایان حضور آن در کشور بود. هواپیماهای آمریکایی در آن زمان آسمان بغداد را در اختیار گرفتند و تمام تحرکات را رصد میکردند. با درخواست حکومت عراق و هماهنگی شهید ابومهدی این تجمع بعد از حدود دو روز با این شرط که حکومت، حقوق نیروهای مسلح عراق و شهدا و مجروحان این حمله گستاخانه را به صورت جدی پیگیری کند، پایان یافت و روز بعد آمریکا که همه تلاشهای غیر مستقیم برای تجزیه دولت و حشدالشعبی را شکست خورده دید، از پلههای همه مراحل پیشین بالا رفت و آگاهانه، ابومهدی را به همراه یار دیرینش حاج قاسم در قلب بغداد هدف قرار داد. پس از این شهادت پر عزت که اجر سالها ایستادگی بود، اکنون برنامه اصلی آمریکا سیطره بر نهادهای تصمیمگیری عراق و هماهنگی سیاستهای دولتهای منطقه و بخصوص دولت عراق با سیاستهای خود است.
حیدرالعبادی نخست وزیر اسبق عراق، چندی پیش اعلام کرد پهپادی که قاسم سلیمانی و ابومهدی المهندس را هدف قرار داد مجوز دولت عراق را داشته، به نظر شما چرا دولت عراق در پرونده ترور فرماندهان جبهه مقاومت در فرودگاه بغداد آنطور که باید همکاری نمیکند؟
ترور را باید با بررسی اتفاقهای ماههای پیش از ترور در منطقه و بخصوص در عراق بررسی کرد. حتی انتخاب جغرافیای عراق برای انجام حمله، عمدی بوده است. در مورد شخص عبادی باید گفت ایشان به عنوان نخست وزیر سابق مسئول بازگرداندن نیروهای آمریکایی و رسمیت بخشیدن به اشغال مجدد عراق در زمان نبرد علیه داعش به خاک عراق بود و نیز از پشتیبانان اصلی روی کار آمدن حکومت فعلی عراق است.
برایمان درباره نقش مجاهدان عراقی و در رأس آنها ابومهدی در کمک به مردم ایران در زمان سیل سال ۹۸ صحبت کنید و چه علقهای ایشان را به مردم ایران گره زده بود؟
از مدتی پیش از سیل خوزستان برخی شهرهای جنوبی عراق نیز درگیر سیل شده بودند. حشدالشعبی با امکانات و تجهیزات و توانمندی مهندسی مهمی که در اختیار داشت، به کمک حکومت عراق شتافت و مناطق بسیاری را در عراق از خطر غرق شدن نجات داد.
از سوی دیگر زمانی که سیل خوزستان به راه افتاد، ایران در جنوب نیازمند برخی از تجهیزات مهم بود. ابومهدی بخشی از تجهیزات حشد را به درخواست ایران به خوزستان آورد. در محور مقاومت مرزها عامل ارتباطند و نه جدایی؛ و این حضور نمادی از وفاداری و سپاس عراق در پاسخ به کمکهای ایران در زمان بحران اشغال عراق از سوی داعش بود. تمام توانمندیها و تجهیزات با حضور نیروهای متخصص حشدالشعبی در اسرع وقت در خدمت مسئولان ایرانی قرار گرفت تا ایران نیز بحران سیل را آسانتر پشت سر بگذارد.
با فقدان حضور شهیدان سلیمانی و ابومهدی، مسیر مقاومت امت اسلامی دچار چه تغییر و تحولاتی خواهد شد؟
این شهادت خون نیروهای مقاومت در منطقه را به جوش آورد. من میتوانم در مورد عراق صحبت کنم. امریکاییها معتقدند که در عراق به سختی میتوان جایگزینی برای ابومهدی یافت و بنابراین هدف قرار دادن ایشان تأثیر بیشتری بر عراق خواهد گذاشت. اما ما میدانیم که کسی که شهید زندگی میکند باید شهید هم بشود. این شهادت اسوه مجاهدان خواهد بود. کسانی که مصداق و ما بدلوا تبدیلا هستند.
روابط حاج قاسم با خانواده شما در بعد غیر رسمی و رفت و آمدهای خانوادگی چگونه بود؟
ما ایشان را عموی بزرگوار خود میدانیم و وجودشان چه پیش از شهادت و چه پس از آن نعمتی الهی است.
شهید ابومهدی بین مجاهدان به برخورداری از رفتار پدرگونه و به شدت مهربان شهرت داشتند، درباره این موضوع قدری بیشتر توضیح دهید.
رفتار شهید با مجاهدان و مردم عادی مشابه رفتارشان با خانواده بود. وفادار و بسیار بسیار مهربان. رأفت ایشان برای همه آدمهایی که با ایشان تعامل داشتند، عیان بود. چون همه چیز از روح ایشان برمیخاست به قلب مردم هم مینشست. به همین دلیل عراقیها ایشان را بیش از آنکه یک فرمانده ببینند یک پدر و برادر میدانند. محبتی نیز که در تشییع از سوی مردم نسبت به شهید دیدیم و هنوز میبینیم نشان میدهد که این پیوند یک پیوند الهی و پایدار است.
این شهید عزیز و نیروهای تحت امرش در حشدالشعبی، در برپایی راهپیمایی اربعین و تأمین امنیت آنچه نقشی داشتند؟
نقش اساسی در برقراری امنیت عراق بر عهده حشدالشعبی بود. حشد زمانی تشکیل شد که نیروهای نظامی و دولت عراق در آستانه فروپاشی بودند. شهرهای مقدس عراق مستقیماً مورد تهدید بودند. مردانی از جان گذشته که در کنار باقیمانده نیروهای نظامی عراق ایستادند در حالی که در روزهای اول دستشان خالی بود. ملت عراق در نبرد علیه داعش هزاران شهید و هزاران مجروح تقدیم کرد. پس از آزادسازی تمام خاک عراق هر سال تأمین امنیت جادهها و راهها با همکاری میان نیروهای امنیتی و نظامی عراق انجام میشود و حشدالشعبی نیروی اصلی سایر نیروهای مسلح عراق است. الحمدلله در تمام سالهای اخیر این زیارت میلیونی با موفقیت انجام شده است. اگر حشدالشعبی نبود عراقی هم نبود و زیارتی هم نمیماند.
با توجه به اینکه شما برادری ندارید، چطور این شهید بزرگوار به ابومهدی معروف شدند؟
نام اصلی جهادی که ایشان برای خود برگزیده بودند، «مهدی» بود، اما از سوی دیگران «ابومهدی» نامیده شدند و، چون ایشان مهندس عمران هم بودند بنابراین لقب مهندس را برگزیدند. نام مهدی را هم باید در سایه آیه «ونرید أن نمن علی الذین استضعفوا فی الأرض» دانست؛ اینکه ما کار میکنیم تا مقدمات ظهور حضرت مهدی (عج) فراهم شود. تمام فلسفه راه همین نکته و برقراری عدل و امنیت و آرامش برای تمام انسانها بوده است.
شما چطور در صبح روز حادثه، متوجه شهادت پدر شدید، چه کسی خبر را به شما اطلاع داد؟
آن روز روی سجاده نماز منتظر اذان صبح بودم و خیلی اتفاقی دیدم که خبرهای فوری متعددی روی صفحه موبایلم هست که در آنها بارها نام پدرم و حاج قاسم ذکر شده بود. وارد یکی از اپلیکیشنهای خبری عربی شدم و تیتر و متن خبر اصلی را خواندم و دانستم آن ساعت موعودی که پدرم از آن سخن میگفت رسید...
به عنوان آخرین سؤال بفرمایید شهید ابومهدی چه دیدگاهی درباره حضرت آیتالله خامنهای و اصل ولایت فقیه داشتند؟
ایشان متعهد به مکتب ولایت فقیه بود، ولایتی که متعلق به همه مسلمانان است. توصیه اصلی ایشان این بود که، ولی فقیه را باید شناخت و پیروی و حمایت کرد.
منبع: ماهنامه پاسدار اسلام
روایت حکم اعدام شهید برونسی در ساواک/ اکثر دندان هایش زیر شکنجه شکسته شد
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، سردار شهید عبدالحسین برونسی در سال 1321 در روستای «گلبوی کدکن»، از توابع تربت حیدریه، به دنیا آمد. در کلاس چهارم دبستان، به خاطر بیزاری از عمل معلمی طاغوتی، و فضای نامناسب درس و تحصیل، مدرسه را رها کرد و با شروع جنگ تحمیلی، در اولین روزهای جنگ، به جبهه روی آورد. اوستا بنا عبدالحسین در زمان جنگ فرمانده تمام عیاری بود. او، فرمانده تیپ هجده جوادالائمه(س)بود که در 23 اسفندماه 1363 به شهادت رسید.
«معصومه سبک خیز» همسر سردار شهید عبدالحسین برونسی به روایت خاطراتی از مبارزات انقلابی این شهید والامقام در طول سالهای پیش از پیروزی انقلاب می پردازد. این روایات در ادامه می آید:
خیلی محتاط بود. رعایت همه چیز را میکرد. هر وقت می خواست نوار گوش بدهد با چند تا از دوستان روحانی اش میآمد خانه. نوارهای حساسی از فرمایشات امام بود. اجاره نشین بودیم و زیرزمین خانه دستمان بود. صاحبخانه خودش طبقه بالا می نشست. عبدالحسین و رفقایش می رفتند در اتاق عقبی و به من می گفت: «هر کسی در زد سریع خبر بده که ضبط را خاموش کنیم.» اوایل که زیاد در جریان کار نبودم، می پرسیدم: «چرا؟» می گفت: «این نوارها را از هر کسی بگیرند، مجازات می کنند و زندان می برند.»
گاهی وقت ها هم که اعلامیه جدیدی از امام خمینی می رسید، با همان طلبه ها می رفت توی اتاق تا می توانستند از اعلامیه رونویسی می کردند. بعد هم عبدالحسین می رفت این طرف و آن طرف پخششان میکرد. خیلی کم می خوابید. هیچ وقت بدون غسل شهادت پا از خانه بیرون نمیگذاشت. بنایی هم که می خواست برود، با غسل شهادت می رفت. می گفت: «اینطوری اگر اتفاقی هم بمیرم انشاالله اجر شهید را دارم.» روزها کار و شبها هم همراه دوستانش درس طلبگی می خواند. در کنار آن در جریان انقلاب هم زحمت می کشید.
***
یک شبی یادم هست با همان طلبهها آمد خانه. چند نوار همراهش بود و گفت: «مال امام خمینی است. این نوارها تازه از پاریس آمده.» طبق معمول رفتند در اتاق و نشستند پای ضبط. کارشان تا ساعت 11 طول کشید. هنوز داشتند نوار گوش می دادند که زن صاحب خانه سر و کلهاش پیدا شد. رفت طرف کنتور برق و فیوز را زد بالا. زود هم آمد کنار زیر زمین و بنای غرغر کردن گذاشت. گفت: «شما می خواهید تا صبح بنشینید و هر جور نواری را گوش کنید. ما دیگر طاقت این کارهای شما را نداریم. همین که شما با شاه در افتاده اید. دیگر طاقت نداریم.» بند دلم پاره شد.
نمی دانم از کجا موضوع را فهمیده بود. دیگر چیزی نگفتیم و در را بستیم. عبدالحسین صبح که می خواست برود، گفت: «می خواهم بروم یک خانه پیدا کنم. اینجا دیگر جای ما نیست.» یک زیرزمین در کوی طلاب پیدا کرد که خیلی ناجور بود. گفت: «زیاد سخت نگیر. برای زندگی موقت اشکالی ندارد.»
***
کم کم مبارزات انقلابی عبدالحسین گسترده تر شد. بیشتر از قبل اعلامیه پخش می کرد و می چسباند به در و دیوار. حتی به یکی پول داد تا از زاهدان برایش یک کلت آوردند. می گفت: «یک وقت می بینی کار مبارزه به این چیزها هم کشید. آن موقع نباید دستمان خالی باشد.» یک شب که برای پخش اعلامیه رفت، برنگشت. آرام و قرار نداشتم. هر چه بیشتر می گذشت مطمئن تر می شدم که گیر افتاده است. از وحشی بودن ساواکیها چیزهایی شنیده بودم. همین اضطرابم را بیشتر میکرد. صبح جریان را به دوستانش خبر دادم. چند روزی دنبالش گشتم. کم کم داشتم ناامید میشدم که ناگهان پیدایش شد. حدس من درست بود. ساواک او را گرفته بود و چند روز بعد آزادش کرده بود.
***
پیام تازهای از حضرت امام رسیده بود. از مردم خواسته بودند بریزند داخل خیابان ها و علیه رژیم طاغوت تظاهرات کنند. عبدالحسین کارش بنایی در کوچه چهنو بود. خانه غیاثی نامی را تعمیر می کرد. آن روز سر کار نرفت. خبر داشت قرار است تظاهرات بشود. غسل شهادت کرد نوارهای امام خمینی با رساله و چند کتاب دیگر را یک جا جمع کرد. مردم ریخته بودند در حرم امام رضا(ع) و ضد رژیم شعار می دادند.
خبرهای بدی می رسید. می گفتند مأمورهای وحشی شاه، قصابی راه انداخته اند. حتی در حرم هم تیراندازی کرده و خیلی ها شهید شدند. خیلی ها را هم گرفتند. من هم حرص و جوش همسرم را میزدم هم حرص و جوش کتاب و نوارها را. یکی دو روزی گذشت و از او خبری نشد. رساله حضرت امام را به خانه برادرش بردم. یکی از موزاییک های حیاط را درآورد و زیرش را خالی کرد و رساله را آنجا جاسازی کرد. برگشتم خانه و نوارها و کتاب ها را پیش یکی از همسایه ها بردم که فرزندش نزد عبدالحسین شاگردی می کرد. آنها هم وسایل را گرفته و پنهان کردند.
یک هفته گذشت و باز هم خبری نشد. بعضی از شاه دوست ها خیلی اذیتمان میکردند و می گفتند: «شوهرت را اعدام کردهاند. دیگر جنازه اش را هم نمی بینید. مگر کسی می تواند با شاه در بیفتد؟» بلاخره روز دهم یکی آمد در خانه و گفت: «اوستا عبدالحسین زنده است. در زندان وکیل آباد است. اگر میخواهید آزاد شود، یا باید 100 هزار تومان پول ببرید یا یک سند خانه.» ما که نه پول داشتیم و نه سند اما یکی از دوستانش(همان غیاثی که بنایی اش را انجام می داد) سند خانه اش را آورد.
نزدیک ظهر صدایی داخل کوچه بلند شد. دختر کوچکم را بغل کردم و سریع رفتم بیرون. بقال سرکوچه یک جعبه شیرینی دستش گرفته بود و با خنده و خوشحالی بین این و آن تقسیم میکرد. لابلای جمعیت چشمم به عبدالحسین افتاد. قیافه اش خیلی مسن تر از قبل نشان میداد. صورتش شکسته شده بود و دهانش انگار کوچکتر بود. همسایه ها پشت سر هم صلوات می فرستادند و خوشحالی میکردند. ولی عبدالحسین لام تا کام حرف نمی زد. وقتی رفتیم خانه دهانش را باز کرد که حرف بزند، دیدم بعضی از دندان هایش نیست.
آهی از ته دل کشید و گفت: «ای کاش شهید می شدم.» آن روز تا شب هر چه پرسیدم چه بلایی سرت آورده اند چیزی نگفت. آخر شب وقتی با رفقای طلبه اش صحبت میکرد، لابلای حرف هایش اسم یک سروان را برد و گفت: «اسلحه را گذاشت پشت گردنم. دست و پایم را هم بسته بودند. یکی آمد جلو و مدام به صورتم سیلی می زد و می گفت "پدرسوخته بگو آنهایی که با تو بودند کجا هستند؟" می گفتم کسی با من نبوده. شروع کرد به مشت زدن. یعنی میزد به قصد اینکه دندان هایم را بشکند.»
عبدالحسین میخندید و از وحشی گری ساواک حرف می زد. من یواشکی گوش می دادم و آرام گریه می کردم. بیشتر دندان هایش را شکسته بودند. شکنجههای بدتر از این هم کرده بودند ولی قوی تر شده بود و مصمم تر از قبل می خواست به مبارزه ادامه بدهد.
***
باز تظاهرات شده بود. همسایه ها می گفتند: «مردم حسابی جلوی مأمورهای شاه درآمدهاند.» عبدالحسین هم در تظاهرات بود. خبری از او نشد تا شب. دیگر زیاد حرص و جوش نداشتم. حتی زندان رفتنش برایم طبیعی شده بود. دوستان طلبه اش آمدند خانه ما. یکی از آن ها پرسید: «در خانه سیمان دارید؟» گفتم: «بله» جایش را نشان دادم. یک کیسه سیمان آوردند. اعلامیه های جدید امام خمینی را که در خانه ما بود با رساله گذاشتند زیر پله ها رویش را هم با دقت سیمان کردند. کارشان که تمام شد، گفتند: «نوارها و آن چند کتابی را هم که دارید، ببرید پیش همان همسایه که دفعه پیش برده بودید.»
صبح زود همه را ریختم توی یک ساک و رفتم دم خانه همسایه. به زنش گفتم: «آقای برونسی را دوباره گرفتند.» به ساک اشاره کردم که گفت: «حاج خانم راستش من دیگر جرأت نمی کنم.» برگشتم خانه. مانده بودم آن ها را چه کار کنم. چند قالی داشتیم. بعضی از نوارها را گذاشتم لای یکی از آن ها. چندتایی را که حساس تر بودند، گذاشتم لای پنبه های یکی از متکاها و سر آن را دوباره دوختم. کتاب ها را هم در زیرزمین برده و داخل چراغ خوراک پزی و قابلمه پنهان کردم.
منتظر آمدن ساواکیها بودم. ناگهان سر و کله نحس شان پیدا شد و از در و دیوار ریختند توی خانه. حسن هشت سال بیشتر نداشت. همانجا زبانش بند آمد. یکی از آن ها اسلحه دستش بود. گرفت سمتم و داد زد: «از جای خود تکان نخور.» شروع کردند به گشتن خانه. گاهی زیر چشمی قالیها را نگاه می کردم. متوسل شده بودم به آقا امام زمان(عج). آقا هم چشم آن ها را گویی کور کرده بود. اصلا طرف قالی ها نرفتند. آخرش هم دست از پا درازتر رفتند پی کارشان.
***
بیشتر بخوانید
باز هم آقای غیاثی رفت و سند گذاشت و عبدالحسین را آزاد کرد. چند روز بعد از آزاد شدن عبدالحسین، امام خمینی از پاریس آمدند. 22 بهمن هم که انقلاب پیروز شد. همان روزها همسرم با آقای غیاثی رفتن دنبال سند خانه که گرو ساداک بود. سند را رد کرده بودند تهران. برای همین راهی تهران شدند. وقتی برگشتند، سند را به همراه چند برگه دیگر آورده بودند. عبدالحسین خندید و برگه ها را به دستم داد و گفت: «حکم اعدام من است.»
چشم هایم گرد شد. سند را با پرونده عبدالحسین فرستاده بودند تهران. دادگاه حکم اعدام داده بود. به حساب آنها پرونده او خیلی سنگین بود. وقتی حکم اعدام را می دیدم از ته دل خدا را شکر می کردم که امام از پاریس برگشته اند و انقلاب پیروز شده است وگرنه چند روز بعدش عبدالحسین را اعدام می کردند.
مادران و همسران شهدا، مجاهدان خاکریز دوم
نماهنگ: نماهنگ | سنگر دوم
با توجه به پهنای باند اینترنت خود ، می توانید این فیلم را با کیفیت های مختلف زیر دریافت نمایید :
کیفیت خوب و فرمت Mp4 و با حجم 61.8 MB
کیفیت متوسط و فرمت Mp4 و با حجم 21.4 MB
رهبر انقلاب اسلامی نقش خانوادههای شهدا را در مجاهدتهای شهیدان، نقشی کلیدی میدانند. این نقش مهم که شامل مسائلی چون: تربیت خانوادگی، صبر مادران و همراهی همسران است را ایشان «خاکریز دوم» نامیدهاند.
بخش زن، خانواده و سبک زندگی (ریحانه) پایگاه اطلاعرسانی KHAMENEI.IR در گزیده بیانات زیر این نقش اساسی را بازخوانی کرده است:
تنها شهید در حال مجاهدت نیست
وقتی یک جوان به جبهه می رود و در راه خدا مجاهدت می کند، پشتِ سر او، مادر و پدر و همسر و فرزندانش قرار دارند. پس، او یک نفر نیست که مشغول مجاهدت است. هنگامی که یک جوان، جانش را بر کف دست می گیرد و به میدان جنگ می رود، در واقع پدر و مادرِ او هم جهاد می کنند. وقتی ملتی در مقابل تحمیل زورگویان دنیا میایستد، وقتی جوانان این کشور اعلام می کنند که محتاج به بیگانگان نیستند و حاضرند خودشان کشورشان را بسازند و آباد کنند، معنایش این است که در این جهاد مقدّس و بزرگ، مرد و زن باهم شریکند. ۱۳۷۳/۰۳/۱۷
خانواده شهدا؛ خاکریز دوم
من بارها با همه وجود و از ته دل به بازماندگان شهدا عرض کردهام، دعا کنیم خدا ما را با عزیزان و شهدای شما محشور کند؛ این ها هستند که پیش خدا مقام دارند. عزیزان شما به بهترین دستاوردی که یک انسان ممکن است دست پیدا کند، دست پیدا کردند. البته اجر شما هم بلافاصله پشت سر اجر شهید قرار دارد. بارها من گفتهام، خاکریز شهدا در مقابل دشمنان دین و حقیقت، خاکریز اوّل است؛ خاکریز دوم، خانوادههای شهدایند. پشت سرِ آنها شما هستید. این رنج های شما و این فراق ها و غصّهها و محرومیت از دیدن و احساس کردن حضور عزیزانتان، پیش خدای متعال اجر دارد. خدای متعال به خانوادههای شهیدان اجر بسیار بزرگی می دهد؛ بخصوص که آنها ناسپاسی هم نکردند. در تمام طول جنگ، خانوادههای شهدا با سرافرازی، آنچنان از شهادت عزیزشان سخن گفتند که دیگران را هم تشویق کردند تا جوانانشان را به میدان شهادت بفرستند. ۱۳۸۰/۰۸/۲۰
نقش مادران شهدا در جنگ
مادر، مادر شهید، مادر دو شهید، مادر سه شهید، مادر چهار شهید؛ شوخی نیست؛ اینها به زبان آسان میآید. بچهی انسان سرما میخورد، دو تا سرفه میکند، چقدر نگران میشویم؟ یک بچهی انسان برود کشته بشود، دومی برود کشته بشود، سومی برود کشته بشود؛ شوخی است؟ و این مادر با همان احساسات مادرانهی سالم و جوشان و پرفوران، آنچنان نقشی ایفاء کند که صد تا مادر دیگر تشویق بشوند بچههاشان را بفرستند میدان جنگ. اگر این مادرها آن وقتی که جنازهی بچههاشان میآمد یا حتّی نمیآمد، آه و ناله میکردند، گله میکردند، یقه چاک میزدند، اعتراض به امام و اعتراض به جنگ میکردند، مطمئناً جنگ در همان سالهای اول و در همان مراحل اول زمینگیر میشد. نقش مادران شهدا این است. ۱۳۹۰/۱۰/۱۴
شأن مادر شهید
یک وقت به خانهی شهیدی رفته بودم. مادر شهید در خانه بود اما پدرش حضور نداشت. برخی از همسایهها هم آمده بودند و آنجا حضور داشتند. پرسیدم بقیهی اعضای خانواده کجایند؟ مادر شهید گفت: «ما کس دیگری نداریم. دو فرزند پسر داشتم، که هر دو شهید شدند.» بعد افزود: «همسرم تاب نمیآورد در خانه بماند؛ به کوچه و خیابان میرود و من در خانه تنها میمانم!» نمیشود گفت که شأن چنین مادری از دو شهیدش کمتر است. واقعاً خیلی عظمت دارد! ۱۳۷۱/۰۱/۲۵
همچون حضرت زینب (س)...
من مادران شهدائی را زیارت کردم که بجد و با صدق واقعی می گفتند اگر ما ده تا فرزند هم داشتیم، حاضر بودیم در راه خدا بدهیم؛ دروغ نمی گفتند. من مادران و پدرانی را ملاقات کردم که احساس عزت و افتخار می کردند، به خاطر اینکه فرزندانشان در راه خدا شهید شدند. البته حق هم با آنهاست، عزت و افتخار است؛ همان طوری که عمهی ما زینب کبری (سلام الله علیها) فرمود: «ما رأیت الّا جمیلا»؛ جز زیبائی ندیدم. حادثهی کربلا چیز کوچکی است؟ این چشم خدابین، از این حادثه، از این خونهای ریخته شده، از این مصیبت سنگین، یک حقیقت زیبا مشاهده می کند؛ «ما رأیت الّا جمیلا». من خانوادههای بسیاری را دیدم که همین احساس زینب کبری در آنها هم بود؛ آنها هم می گفتند: «ما رأینا الّا جمیلا». این هاست که به یک ملت اقتدار می دهد؛ این هاست که اعتماد به نفس را در یک ملت به وجود میآورد؛ این هاست که تهدیدهای قدرت های مادی دنیا، عربدههای مستانهی دولت های متجاوز و مستکبر دنیا دل آنها را نمی لرزاند. ۱۳۸۹/۰۷/۲۸
مادر شهید قرصتر و محکمتر از پدر
شماها بحمدالله این سرمایهی عظیم را جمع کردهاید. البته آسان هم جمع نکردهاید. دو فرزند، سه فرزند و یا یک فرزند در این راه دادهاید. واقعاً اینها مثل افسانه است. بسیار شکوهمند و با عظمت است. و خدا به شما صبر داد؛ بخصوص به مادران صبر داد. ... من غالباً مادران را بهتر از پدران دیدهام. بنده، به خانهی شهدا زیاد میروم. شاید صدی هشتاد و بلکه بیشتر، خانمی که مادر شهید است، قرصتر و محکمتر و قویتر و روشنتر از آقایی است که پدر شهید است! ۱۳۷۱/۰۱/۲۵
واقعیت زنانه جامعه ما
این همه همسران شهدا، همسران جانبازان، مادران شهیدان، بازماندگان برجستهی کسانی که رفتند جانشان را در راه خدا دادند و این ها با ارادهی محکم، عزم راسخ و با صبر، هر انسانی را در مقابل خودشان خاشع و خاضع می کنند. بنده که حقیقتاً هروقت با این زنان برجسته مواجه می شوم، در مقابل آن ها احساس خضوع می کنم. بنده زیاد برخورد می کنم با مادران شهیدان، با همسران شهیدان، با همسران جانبازان: این بانوی فداکاری که یک عمر زندگی خودش را می گذارد برای مدیریّت کردن و بهبود بخشیدن به زندگی یک معلول و جانباز، برای خاطر خدا؛ این چیز کوچکی نیست، اینها به زبان آسان است. آن مادری که دو فرزند، سه فرزند، چهار فرزند را در راه خدا داده و همچنان محکم ایستاده، به ما سفارش می کند که بایستید؛ محکم باشید! انسان واقعاً در مقابل اینهمه عظمت احساس خشوع می کند. اینها واقعیّت های زنانهی جامعهی ما است که بسیار افتخارآمیز و مهم است. خب بحمدالله این، آن بخش روشن و درخشان مسئلهی زن در کشور [است]. ۱۳۹۳/۰۱/۳۰
پسرم فدای سرتان!
«من شاید این خاطره را بارها گفته باشم... در یکی از شهرها که زمان ریاست جمهوری رفته بودم. بعد که سخنرانی کردم و برگشتم بیایم، مردم دوروبر ما اجتماع کرده بودند و اظهار محبّت میکردند، من هم میرفتم طرف ماشین که سوار بشوم، شنفتم که یک خانمی از پشت سر در وسط جمعیّت مرتّب صدا می زند و اسم بنده را میآورد. فهمیدم کار مهمّی دارد؛ ایستادم. گفتم بگذارید این خانم بیاید ببینم چهکار دارد که در این جمعیّت اینجور داد می کشد. آمد جلو، گفت که آقا پسر من اسیر شده بود - به نظرم، حالا درست یادم نیست، شاید گفت تنها پسرم؛ احتمال می دهم گفت تنها پسرم - چند روز پیش اطّلاع پیدا کردم که در اسارتگاه شهید شده؛ به امام بگویید که - شاید مثلاً به این تعبیر، حالا جزئیّاتش یادم نمانده، البتّه یادداشت کردهام، بارها هم گفتهام - فدای سرتان؛ و اگر باز هم پسر داشته باشم، باز هم میفرستم. این پیغامی بود که یک مادر [شهید گفت]. ببینید این روحیّه را! من آمدم به امام این را عرض کردم، امام گریهاش گرفت؛ از شنیدن این سخن و این احساس، اشک به چشم امام آمد. این روحیّهها برای چه کسی بود، برای چه بود؟ جز برای خدا یک چنین چیزهایی را انسان نمی تواند مشاهده کند که مادر دو شهید بچّههایش را خودش ببرد داخل قبر بگذارد و گریه نکند! یا بخواهد از دوروبریهایش که گریه نکنند، بگوید من بچّههایم را در راه خدا دادهام، خوشحال هم باشد؛ اینها آن آرمان است.» ۱۳۹۵/۰۷/۰۵
زن مگو، مردآفرین روزگار
بارها من این را گفتهام؛ در زیارت خانوادههای شهدا، اغلب اوقات مادران شهید را شجاعتر و مقاومتر از پدران شهید یافتم. مگر محبت مادر را می شود با محبت پدر مقایسه کرد؟ روح لطیف زنانه، آن هم نسبت به جگرگوشه، این را پرورش بدهد، بزرگ کند مثل دستهی گل، بعد راضی بشود که او برود میدان جنگ و به شهادت برسد؛ بعد برای اینکه جمهوری اسلامی دشمنشاد نشود، بر جنازهی او گریه هم نکند! که بنده مکرر به این خانوادههای شهدا گفتم گریه کنید؛ چرا گریه نمی کنید؟ گریه ایرادی ندارد. گریه نمی کردند، می گفتند می ترسیم جمهوری اسلامی دشمنشاد شود. «زن مگو، مردآفرین روزگار». زنهای ما اینهایند؛ امتحان خوبی دادند. ۱۳۹۱/۰۲/۲۳
زینب کبری (س)؛ نسخه اصلی رفتار مادران شهدا
من در هیچ کتاب و هیچ مقتلی ندیدم که این زینب بزرگوار، این عمّه سادات، این عقیله بنیهاشم، وقتی که دو پسر خودش، دو علی اکبر خودش هم در کربلا شهید شدند - یکی «عون» و یکی «محمّد» - عکسالعملی نشان داده باشد؛ مثلاً فریادی کشیده باشد، گریه بلندی کرده باشد، یا خودش را روی بدن آنها انداخته باشد! به نظرم رسید این مادران شهدای زمان ما، حقیقتاً نسخه زینب را عمل و پیاده می کنند! بنده ندیدم، یا کمتر مادری را دیدم - مادر یک شهید، مادر دو شهید، مادر سه شهید - که وقتی انسان او را می بیند، در او ضعف و عجز احساس کند! مادران واقعاً شیر زنانی هستند که انسان میبیند زینب کبری نسخه اصلی رفتار مادران شهدای ماست. ۱۳۷۴/۰۳/۱۹
خانواده شهدا؛ مهمترین ابزار استمرار جهاد
پدران و مادران شهدا، از مهمترین ابزارهای الهی بودند برای اینکه جهاد استمرار پیدا کند؛ برای اینکه ملت شکست نخورد؛ برای اینکه انقلاب در قمار جهانی نبازد و در این مقابلهی جهانی نتوانند آن را از میدان خارج کنند. شما بزرگترین ابزار بودید. نفس امام در شما، در ملت و در جوانان اثر کرد. مسلماً اگر این همه فداکاری، این همه گذشت و این همه عزیمتهای الهی نبود، نفس معصوم هم اثر نمیکرد. این است که من معتقدم آن «کفلین من رحمته» - که در دعاها میخوانید: «و کفلین من رحمتک » - انشاءالله از آن شماهاست و البته باید حفظش کنید. ۱۳۷۱/۰۱/۲۵
پیروزی، برکت ایمان خانواده شهدا
به برکت ایمان شهیدان ما و ایمان شما پدران و مادران و همسران - که شماها هم پشت سر شهدا قرار دارید؛ چون اگر پدر شهید، مادر شهید و همسر شهید با او همدل و همایمان نباشند، او نمی تواند برود بجنگد - توانستید در این مبارزه پیروز شوید. این همان درسی است که باید همواره جلوی چشم ما باشد و به آن نگاه کنیم. ۱۳۸۴/۰۳/۰۳
حرکت زینب گونه در انقلاب ما
انقلاب ما انقلاب زینبی است. از اول انقلاب، زنان یکی از برجستهترین نقش ها را در این انقلاب ایفاء کردند. هم در خود حادثهی بزرگ انقلاب، هم در حادثهی بسیار بزرگ هشت سال دفاع مقدس، نقش مادران، نقش همسران، از نقش مجاهدان اگر سنگینتر و دردناکتر و تحملطلبتر نبود، یقیناً کمتر نبود. مادری که جوان خودش را، عزیز خودش را، دستهی گل خودش را هجده سال، بیست سال - کمتر، بیشتر - پرورش داده، با آن محبت مادرانه او را به ثمر رسانده، حالا او را به طرف میدان جنگ میفرستد، که معلوم نیست حتّی جسد او هم برخواهد گشت یا نه. این کجا، رفتن خود این جوان کجا؟ که خوب، این جوان، با شور و هیجان جوانی، همراه با ایمان و روحیهی انقلابی گری، حرکت می کند و می رود. کار این مادر، از کار آن جوان اگر بزرگتر نباشد، کوچکتر نیست. بعد هم که جسد او را برمی گردانند، افتخار میکند که بچهی من شهید شده. اینها چیز کمی است؟ این، حرکت زنانه، حرکت زینبگون در انقلاب ما بود. ۱۳۸۹/۰۲/۰۱
نقش درجه اول در جنگ
در جنگ تحمیلی اگر ... مادران شهیدان و همسران شهیدان ... ایمان خود، صبر خود، ایستادگی خود، معرفت خود و روشنبینی خود در قبال ضایعات جنگ و فداکاری های جوانان و مردان را نشان نمی دادند، جنگ پیروز نمی شد. اگر مادران و همسران شهدا بی صبری نشان می دادند، شوق جهاد در راه خدا و شهادت در دل مردها می خشکید؛ اینگونه نمی جوشید؛ اینگونه به جامعه طراوت نمی داد. در میدان جنگ هم زنان نقش های درجه اوّل را ایفا کردند. اگر در طول انقلاب، وفاداری زنان، عواطف زنان، حضور زنان در میدان های مختلف، در راهپیمایی ها و در انتخابات ها نمی بود، یقیناً این حرکت عظیم مردمی نمی توانست اینگونه شکل پیدا کند و ادامه یابد. این نظر اسلام است، این نظر نظام اسلامی است. ۱۳۷۹/۰۶/۳۰
زن مجاهده فی الله...
همسران شهدا - که جوانان عزیز را تربیت کردند - خیلی باارزشمند. من در شرح حال شهدای شیراز، دیدم که تعدادی از فرزندان شهدای شیراز و استان فارس، رتبههای علمىِ بالا و رتبههای تحقیقىِ بالا به دست آوردهاند. این چه جور به دست میآید!؟ با مجاهدت آن مادر، آن همسر شهید، آن شیرزن و آن مجاهدهی فی اللَّه؛ جهاد او این است: «حسن التّبعل»؛ حسن التّبعل یعنی این؛ یعنی آبروی شوهر را حفظ کردن؛ شخصیت شوهر را حفظ کردن؛ این حسن التّبعل است؛ یک نمونهاش همین است که شوهر رفت در راه خدا؛ بچههایش و جوجههایش را در آغوش رعایت خودشان و با تربیت خودشان آنچنان بزرگ کنند که این ها احساس افتخار کنند و راه شهید را ادامه بدهند. ۱۳۸۷/۰۲/۱۳
خسارت و ضرر نکردید
من به پدران و مادرانی که عزیزان خود را در میدان نبرد طولانی حقّ و باطل در این چند سال از دست دادهاند، به فرزندانی که پدران شهید خود را هرگز ندیدند، به همسرانی که سنگینی فراق همسر و یار و غمخوار خود را تحمّل کردند، عرض میکنم:
عزیزان من! با شهادت عزیزانتان، شما خسارت و ضرر نکردید. عزیزانِ شما اگر از دست شما رفتند، اما در خزانه گرانبهای شهادت الهی، شخصیتشان همچنان محفوظ و حاضر و ناظر است. این زندگی می گذرد و همه کس خواهد رفت؛ اما آن کسی سرافراز است و بُرد کرده است که رفتن او از این دنیا، برای مردم و دین و تاریخ و کشورش دستاوردی داشته باشد. چنین انسانی است که خدای متعال او را از ملائکه هم بالاتر دانسته است. ۱۳۸۰/۰۸/۲۰
شهید شفیع خانواده....
در این شرحِحال هایی که ما می خوانیم از خانوادهی شهدا، ازاینقبیل زیاد هست که همسر شهید، پدر شهید، مادر شهید دچار یک مشکلی می شوند، به شهید متوسّل می شوند؛ میگویند «تو که دستت باز است، تو که می توانی، کمکمان کن»، و او کمک می کند. در برزخ هم همینجور است. شماها می روید دیگر؛ شماها هم که ماندنی نیستید؛ من و شما همه رفتنی هستیم؛ ما هم همین عالم برزخ را، همین دالان را، همین وادی را در پیش داریم، به آنجا خواهیم رسید. وقتیکه رفتید، آنجا گرفتاریها زیاد است؛ اگر انسان آنجا بتواند شفیعی داشته باشد که این شفیع به درد آدم بخورد، خیلی قیمت دارد. این شهید، شفیع شماها است. ۱۳۹۶/۰۳/۲۸
گفتهها و ناگفتههای زندگی شهید فخریزاده از نوجوانی تا شهادت
به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاعپرس، عصر روز جمعه هفتم آذر بود که انتشار خبری همه را شوکه کرد، «یکی دیگر از دانشمندان هستهای به شهادت رسید». به دنبال انتشار این خبر بود که نام شهید «محسن فخریزاده» به عنوان یکی از دانشمندان هستهای کشور که تا پیش از این ناشناخته بود، برده شد. ساعاتی بعد خبرگزاریها و شبکههای خبری بر حقیقت این خبر صحه گذاشتند که فخریزاده در جریان یک عملیات تروریستی در منطقه آبسرد دماوند به شهادت رسیده است.
۴۰ روز از آن حادثه تلخ و شهادت فخریزاده میگذرد، دی سال گذشته بود که سردار حاج قاسم سلیمانی نیز در بغداد توسط نیروهای تروریستی آمریکایی به شهادت رسید و کمتر از یک سال از آن واقعه یکی دیگر از شخصیتهای برجسته و مهم هستهای و دفاعی کشور در عملیات تروریستی به شهادت رسید تا نامش در کنار چهار شهید دیگر هستهای کشور بدرخشد. به مناسبت چهلمین روز شهادت شهید فخریزاده نگاهی داریم به فعالیتهای او در ۵۹ سال زندگی زمینیاش که بیشک کمک زیادی به پیشرفت کشور در صحنه نظامی، امنیتی، هستهای و پزشکی داشته است.
از قم تا جبهه، فعالیت جوان انقلابی در مسیر بزرگ شدن
فخریزاده اصالتا اهل اردستان استان اصفهان بود، اما متولد سال ۱۳۳۶ در قم و بزرگ شده این شهر بود. از ۱۵ سالگی در جریان شکل گیری نهضت مردمی علیه استبداد شاهنشاهی وی نیز فعالیتهای انقلاب خود را آغاز کرد و از جمله افرادی بود که در راهپیماییهای ضد رژیم در قم شرکت میکرد تا اینکه پس از پیروزی انقلاب اسلامی به تهران رفت به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد. او در مدت هشت سال جنگ تحمیلی صدام علیه ایران در جبهههای نبرد نیز حضور یافت که اکثرا در جبهه غرب بود و دوره کوتاهی هم در جبهه جنوب حضور پیدا کرد. گفته میشود وی از رزمندگان لشکر ۱۷ علی بنابیطالب (ع) در جبهههای دفاع مقدس بود که عکس پیش رو تصویر او را در سال ۱۳۶۱ بعد از عملیاتِ «رمضان» و در ۳۵ کیلومتری خرمشهر در منطقه حسینیه در نزدیکی پاسگاه زید عراق نشان میدهد.
او در دانشگاه در رشته فیزیک هستهای مشغول به تحصیل شد و تا مقطع کارشناسی ارشد همین رشته تحصیل کرد و درجه نظامی سرتیپی داشت.
«پدر هستهای» و «صندوقچه اسرار» عناوین غربیها به شهید فخریزاده
از زمان فعالیتهای جدی شهید فخریزاده در زمینه فیزیک هستهای هر چند نام او در بین مردم ایران ناشناخته بود، اما دشمنان به خوبی وی را میشناختند و به اهمیت وجود او واقف بودند از این رو دهههاست که نام وی در لیست ترور سرویسهای جاسوسی غربی قرار دارد. پس از شهادت شهید فخریزاده بسیاری از شبکههای اجتماعی سخنان نتانیاهو نخست وزیر رژیم صهیونیستی را چند روز پیش از ترور شهید فخریزاده منتشر کردند که نام شهید فخریزاده را به عنوان یکی از دانشمند تاثیرگذار برنامه هستهای ایران آورده بود. برنامه تهدید و ترور شهید فخریزاده به دههها پیش برمیگردد، اولین ترور او مربوط به سال ۱۳۷۸ یعنی ۲۱ سال پیش میشود که شهید به لطف الهی از این ترورها جان سالم به در برد.
او هدف اول اسرائیل برای ترور بود و آمریکا او را «صندوقچه اسرار» برنامه هستهای ایران میدانست. همچنین برخی از رسانههای غربی لقب «پدر برنامه هستهای ایران» را به وی داده بودند. در قطعنامه شورای امنیت که در تاریخ ۲۴ مارس ۲۰۰۷، علیه فعالیتهای هستهای ایران تصویب شده نام وی جزو افراد تحریم شده قرار داده شده بود. نام او به عنوان ۵۰۰ شخصیت قدرتمند جهان از سوی نشریه فارین پالیسی منتشر شده بود و از جمله پنج شخصیت تاثرگذار ایرانی بود.
توجه به علم و عرفان ابعاد گوناگون شخصیت شهید فخریزاده
پس از تشکیل واحد تحقیقات ویژه اتمی او نیز از ابتدای تشکیل این مرکز فعالت خود را آغاز کرد، او همچنین سابقه همکاری با شهید طهرانی مقدم در زمینه صنعت موشکی ایران را داشت. او در کارنامه کاری خود عضویت در هیئت علمی دانشکده فیزیک دانشگاه امام حسین (ع) و ریاست دانشگاه صنعتی مالک اشتر و رئیس سازمان پژوهش و نوآوری دفاعی را داشت. امیر حاتمی وزیر دفاع ایران عنوان کرده بود که شهید فخریزاده از افرادی بود که با وزارت بهداشت در جهت ساخت کیت تشخیص کرونا و واکسن کرونا همکاری داشته است.
نکته ویژه شخصیتی به گفته یکی از فرزندانش اخلاص او در انجام کارها بود و اینکه شهید فخریزاده مطالعات زیادی در زمینه عرفان و فلسفه داشت که باعث عمق نگاه توحیدی ایشان شده بود. او معمولا بعد از نماز صبح به خواندن قرآن و تفسیر آن مشغول بود.
پرواز ققنوس
روز جمعه هفتم آذر شهید فخریزاده به همراه همسرش و سه خودروی تیم حفاظت از شهر رستمکلای مازندران به سمت تهران حرکت میکنند که در منطقه آبسرد دماوند ابتدا صدای لرزیدن و خرابی خودرو فخریزاده را متوجه ماشین کرد، همزمان با شنیده شدن این صدا، دو گلوله به سمت سر شهید شلیک میشود که شهید در حالی که کنترل خودرو را در دست داشت سرش را پایین آورده و گلولهها رد میشوند. فخریزاده قصد داشت از ماشین پیاده شود به سمت خودروی محافظانش برود که از خودرو نیسان آبی که در ۱۵۰ متری از ماشین شهید متوقف بوده دستگاهی به صورت اتوماتیک شلیکهای پی در پی میکند؛ که در نتیجه آن دو گلوله به پهلو و یک گلوله به پشت شهید برخورد میکند که منجر به قطع نخاع شدن او میشود. سپس خودروی نیسانی که مواد منفجره زیادی در آن جاسازی شده بود منفجر شد. بدن مجروح او را به بیمارستان رساندند، اما به دلیل شدت جراحات به شهادت رسید. پیکر شهید ابتدا به مشهد و سپس به قم رفت و در نهایت ۱۰ آذر در امامزاده صالح (ع) تهران به خاک سپرده شد.