وظیفه ما در قبال شهدا چیست؟
حضرت امام خامنهای (مد ظلهالعالی) به تفصیل در مناسبتهای گوناگون به وظایف مردم در قبال شهدا اشاره کرده و آنها را برشمردهاند.
به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاعمقدس، رهبر معظم انقلاب اسلامی به کرات در مناسبتها و سخنرانیهای خود به قدردانی از خانواده شهدا و وظایف مردم نسبت به شهدا اشاره کردهاند.
حضرت امام خامنهای ضمن اهمیت دادن به بحث ایثارگری و حفظ آن در جامعه، وظایفی را برای مردم پیرامون احترام به خانواده شهدا و تجدید خاطره شهدا برشمردهاند. خبرگزاری دفاع مقدس در سری گزارشهایی به تفصیل در این خصوص پرداخته و ابعاد مختلف بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی را منتشر خواهد کرد.
رهبر معظم انقلاب اسلامی در بخشی از سخنان خود در جمع رزمندگان، پرسنل و مسئولان ستاد فرماندهی کل قوا، ستاد مشترک و نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران در سال ۱۳۷۰ فرمودهاند: «هیچ چیز شایستهتر و لازمتر از این نیست که ما از فداکاران دوران جنگ و سربازان جان بر کف اسلام، و کسانی که جان خود را در وسط معرکه حق و باطل به گروگان گذاشتند، تا آبروی اسلام و آبروی این ملت و حیثیت جهاد در راه خدا را حفظ کنند، تجلیل کنیم و آنها را بزرگ بداریم؛ مخصوصاً پاکبازانی که هرچه داشتند، در این میدان نثار کردند؛ یعنی شهدای عزیز ما و خانوادههای صبورِ پُرگذشت آنان، جانبازان فداکار و بلندنظر و گرانقدر ما و خانوادههای رنجکشیده آنان، آزادگان عزیز ما و خانوادههای آنان، و مفقودان و اسرای دور از میهنمان و کسان و خانوادههای نگران آنان. تجلیل از این عزیزان، وظیفه بزرگی برای ملت است.»
حضرت امام خامنهای (مدظلهالعالی) به آثار تجلیل و قدردانی از رزمندگان، ایثارگران، جانبازان و شهدا در جامعه اینگونه اشاره کردهاند: «شهدای گرانقدر ما، جانبازان عزیز ما، آزادگان سرافراز ما، خانوادههای اینها، کسانی که هنوز مفقودالاثر هستند ـ بنا بر این که مفقودالاثرهایی در داخل خاک بیگانه داشته باشیم ـ همه کسانی که در این راهها استقامت کردند؛ یعنی بسیجیان، یعنی نظامیان، یعنی پاسداران، یعنی نیروهای مؤمن و حزبالّلهی کشور. قدرتِ حقیقی کشور مربوط به اینهاست. توانایىِ کشور ناشی از اینهاست. هر کشور و ملتی که چنین جوانانی داشته باشد، هیچ قدرت جهانی نمیتواند به او زور بگوید، او را تحت سیطره درآورد؛ اوضاع او را به دست گیرد. در واقع چنین کشور و ملتی سرافراز خواهد بود.
همه ملت ایران وظیفه دارند که از عناصر فداکار و ایثارگر، قلباً و لساناً متشکّر باشند. ما همه زیر بار منّت این ایثارگران هستیم.»
ایشان همچنین در بخشی از پیام خود به مناسبت دومین روز از هفته دفاع مقدس نوشته است: «وظیفه قدردانی از ایثارگران به ویژه شهیدان، فریضهای عینی و تعیینی و همیشگی است.»
معظمله در جایی دیگر فرمودهاند: «تکریم شهیدان، تکریم آثار و اخلاص است؛ تکریم دلهای نورانی و جانهای لبریز از صفا و نورانیت است.»
نماهنگ | مهدی؛ احمد؛ بهشت...
نماهنگ: نماهنگ | مهدی؛ احمد؛ بهشت...
با توجه به پهنای باند اینترنت خود ، می توانید این فیلم را با کیفیت های مختلف زیر دریافت نمایید :
بصیرت شهیدخرازی
حضرت آیتالله خامنهای:«شهید خرازى به رفقایش گفته بود:«من اهمیت نمىدهم درباره ما چه مىگویند؛ من مىخواهم دل ولایت را راضى کنم.» او مىدانست که آن دل آگاه و بصیر، فقط به ایران، به جماران، به تهران و به مجموعهی یک ملت نمىاندیشد؛ به دنیاى اسلام مىاندیشد و در وراى دنیاى اسلام، به بشریت. عزیزان من! این بصیرت چگونه حاصل مىشود؟ بر اثر گذشتن از خود؛ همین یک کلمه آسان، اما در عمل، آنقدر مشکل که اکثر انسانها در همین دو قدم این یک کلمه، درجا زده و ماندهاند!» ۱۳۸۰/۰۸/۰۹
پایگاه اطلاعرسانی KHAMENEI.IR بهمناسبت سالروز شهادت سردار حاج حسین خرازی لوح «بصیرت خرازی» را منتشر میکند.
برکت وجود «محمدحسین» در بچههای اطلاعات
به گزارش خبرنگار دفاعپرس از کرمان، شهید عارف «محمدحسین یوسف الهی» در اسفند ۱۳۳۹ در شهر کرمان به دنیا آمد. پدر حسین فرهنگی و مادر بزرگوارش خانهدار بود. پس از اتمام تحصیلات ابتدایی و راهنمایی، در دبیرستان شریعتی در رشته تجربی مشغول تحصیل شد.
در روزهای انقلاب، محمدحسین حضوری فعال داشت و با شروع جنگ عراق علیه ایران، به عنوان نیروی داوطلب بسیجی به جبهههای نبرد شتافت.
وی در واحد اطلاعات و عملیات لشکر ۴۱ ثارالله مشغول فعالیت شد و بعدها به عنوان جانشین واحد انتخاب شد. در طول جنگ، پنج نوبت در مناطق شلمچه، جزایر مجنون، میمک، اروندکنار، قبل از عملیات و حین عملیات والفجر ۸ مجروح شد. سرانجام بعد از عملیات والفجر ۸ به دلیل مصدومیت ناشی از بمباران شیمیایی در بهمن ۱۳۶۴ در بیمارستان خاتمالانبیاء تهران به لقاء الله پیوست.
سخن ماندگار او که بر سنگ قبرش حک شده، مؤید روح بلند و وارسته اوست،«اجر جهاد، شهادت است و من خیال ندارم از راهی که انتخاب کرده و میروم برای خود مظاهر مادی دنیای فانی را تدارک ببینم.»
عراقی ها، کر و کور، متوجه من نشدند
یک هفته بیشتر به عملیات بدر نمانده بود. این بار هم کار شناسایی با مشکل مواجه شده بود. دو کمین عراقی با فاصله خیلی کمی از هم، راه بچهها را سد کرده بودند. کمینها روی دو پد داخل آب بودند. محمدحسین حدود دو ماه تلاش کرد تا بلکه بتواند راهی برای نفوذ پیدا کند، اما نشد، چون فاصله بین این دو کمین تنها یک برکه بود که آبی صاف داشت، یعنی هیچ نیزاری نبود که بچه ها بتوانند به آن اتکا کنند و پشتش پنهان شوند.
زمان میگذشت و عملیات نزدیک میشد. من باز هم نگرانی خودم را با محمدحسین در میان گذاشتم. همان شب با دو نفر دیگر از بچهها دوباره برای شناسایی راه افتاد، اما این بار با یک بلم کوچک دو نفره. وقتی برگشت خیلی خوشحال بود. فهمیدم که موفق شده است. گفتم: «چه کار کردی حسین آقا؟» گفت: «رفتم جلو تا به کمینها نزدیک شدم. دیدم هر کاری کنم، عراقیها من را میبینند، راهی هم نداشتم، جز اینکه از وسط آنها عبور کنم. خودم را به یکی از پدهایی که کمینهای عراقی روی آن سوار شده بود، رساندم. از سمت راستش آهسته خودم را جلو کشیدم، عراقی ها، کر و کور، متوجه من نشدند، توانستم خیلی راحت بروم و برگردم.»
خوشحالی در چشمان محمد حسین موج می زد
قبل از عملیات والفجر یک بود. زمان عملیات نزدیک میشد و هنوز معبرها آماده نشده بودند. فاصله ما با عراقی ها در بعضی نقاط هفتاد متر و در بعضی جاها، حتی کمتر از پنجاه متر بود. این باعث میشد بچههای اطلاعات نتوانند معبر باز کنند و دشمن را خوب شناسایی کنند. خیلی نگران بودم. محمدحسین یوسف الهی را دیدم و با او از نگرانی خودم صحبت کردم. او راحت و قاطع گفت: «ناراحت نباشید! فردا شب ما این قضیه را حل می کنیم.»
شب بعد بچههای اطلاعات طبق معمول برای شناسایی رفته بودند. آن قدر نگران بودم که نمیتوانستم صبر کنم آنها از منطقه برگردند. تصمیم گرفتم با علیرضا رزم حسینی جلو بروم تا به محض اینکه برگشتند از اوضاع و احوال باخبر شوم. دو تایی به طرف خط رفتیم. وقتی رسیدیم، گفتم: «من همینجا میمانم تا بچه ها از شناسایی برگردند و با آنها صحبت کنم و نتیجه کارشان را بپرسم.»
یک ساعتی نگذشته بود که دیدم محمدحسین آمد، با همان لبخند همیشگی که حتی در سختترین شرایط روی لبانش بود. تا رسید، گفت: «دیدی دیشب به شما گفتم که این قضیه را حل می کنم؟» با بیصبری گفتم: «خب شد؟ بگو ببینم چه کردید؟» خیلی خسته بود، نشست روی زمین و شروع کرد تعریف کردن:
امشب یک اتفاق عجیبی افتاد، موقع شناسایی وقتی وارد میدان مین شدیم و به معبر عراقیها برخوردیم، هنوز چیزی نگذشته بود که سر و کله خودشان هم پیدا شد، آن قدر به ما نزدیک بودند که ما نتوانستیم کاری بکنیم. همگی روی زمین خوابیدیم و آیه «وجعلنا» را خواندیم.
ستون عراقیها در آن تاریکی شب هر لحظه به ما نزدیکتر می شد. بچهها از جایشان تکان نمیخوردند. نفس در سینهها حبس شده بود. عراقی ها به ما نزدیک شدند و از کنار ما عبور کردند. یکی از آنها پایش را روی گوشهای از لباس یکی از بچههای ما گذاشت و رد شد، ولی با همه این حرفها متوجه حضور ما نشدند، بیخبر از همه جا به سمت خط خودشان رفتند. ما هم معبرشان را خوب شناسایی کردیم و برگشتیم.» خوشحالی در چشمان محمد حسین موج می زد.
این نمونهای از حال و هوای بچه های اطلاعات بود؛ حال و هوایی که بیشتر به برکت وجود محمدحسین ایجاد شده بود.
شهید گمنامی که با کد «161» پرآوازه شد
به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاعپرس، «رحیم قمیشی» از رزمندگان و آزادگان دوران دفاع مقدس در خاطرهای به ماجرای مادر شهیدی پرداخت که پیکر یکی از فرزندان شهیدش سالها در عراق به عنوان شهید گمنام مدفون بود. در ادامه روایت قمیشی را میخوانید.
مادر شهیدان منصور و محسن بنینجار دو پسرش را در جنگ از دست داده بود. دامادش، امیر عطاپور هم بر اثر جراحات ناشی از جنگ سالها پس از آتشبس شهید شد. برادرش را هم در جنگ از دست داده بود. اما محکم ایستاد و خم به ابرو نمیآورد. بهخصوص که پیکر پسر بزرگش هم برنگشته بود.
یعنی چیزی که مطمئنش کند شهید شده وجود نداشت. مادر بود دیگر... میدانم در دلش چه خبر بوده. فکر میکرده یکبار درِ اتاق باز میشود، محسنش میآید، محسنی که کمی پیر شده، کمی شکسته شده، کمی تیره شده، شاید هم جای ترکشی روی صورتش هست، ولی هنوز خودش است. با همان خندهاش، با همان بوی خوب خودش. میآید و میگوید مادر! چرا غم گرفتهای، من که زندهام. ببین، خوب نگاهم کن، دست بکش به صورتم، خودمم.
مادر، شبها با همین رویاها به خواب میرفت و صبحها چشمهایش به در بود. تا اینکه بعد از ۳۴ سال، آرامگاهی پیدا شد که گفتند این قبر محسن توست. قبر بینشانی در بیابانهای عراق که تنها یک کد داشت «۱۶۱». نه اسمی، نه فامیلی، نه تابلویی، نه پرچمی، نه زائری، نه سایبانی، هیچ.
رفت عراق قبر پسرش را در بغل گرفت. با او کلی صحبت و درددل کرد، حرفهای ناگفتهاش را زد، اشکهای نریختهاش را ریخت. بغضش را آنجا شکست و برگشت.
وقتی برگشت میگفت دیگر از پا افتادهام، میدانم چه شده بود، او امیدش را برای برگشتن محسن، از دست داده بود. مادر محسن میگفت دیگر خیلی تنهایی را حس میکند، خیلی دلش میگیرد. خیلی دلتنگ میشود.
آن وقتها تبلت کوچکی داشت و میگفت خاطراتی را که مینویسم میخواند. چقدر من از این دلخوشیاش خجالت کشیدم. عکس پسرانش را که در دستان من دیده بود دلش پر کشیده بود. میگفت شعری را برای پسرانم و بقیه شهدا گفتهام، زیر عکس بنویس.
قول دادم میروم، از او شعر را میگیرم. چقدر انتظارات ساده و بی هزینهای داشت. هر از گاهی به من زنگ میزد و وقتی صدای بچههایم را میشنید حس میکرد صدای بچههای خودش را میشنود. شاید فکر میکرد اگر پسرانش زنده میماندند الان نوههایش به اندازه بچههای من بودند!
آنقدر برای دوباره دیدنش و انجام قولی که داده بودم امروز و فردا کردم تا برایم یادداشتی فرستادند «مادر شهیدان بنینجار در بهشت زهرا آرام گرفت» و پیکرش مظلومانه و در تنهایی تشییع شده بود، بی سابقه بیماری جدی، ناگهانی و بیخبر.
میدانم او با خوشحالی نزد پسرانش، دامادش و شهیدانش رفت. دلش دیگر جا نداشت. میخواست برود آغوش بچههایش که آرامش واقعی میدهند.
سه سپهبدی که در قلههای ایثار و شهادت در انقلاب اسلامی ایستادند+ تصاویر
به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاعپرس، در طول 40 سال انقلاب اسلامی چهرههای سرشناس و مطرح زیادی به دست گروههای تروریستی و در جنگ با دشمنان به شهادت رسیدند اما در این میان سه چهره نظامی درجه سپهبد داشتند که بالاترین درجه نظامی در ایران است. در ادامه به معرفی سه سپهبد ایرانی که هر سه نیز با اقدامات تروریستی به شهادت رسیدهاند میپردازیم.
سپهبد قرنی، یار امام و انقلاب
شهید سید محمدولی قرنی سال 1292 خورشیدی، در خانوادهای مذهبی به دنیا آمد. پدرش، میرزا آقاخان از مدیران مخابرات تهران بود. وی تحصیلات ابتدایی خود را در دبستان گلبهار اصفهان و تحصیلات متوسطهاش را در دبیرستان دارالفنون در تهران گذراند و نهایتا در دبیرستان نظام ارتش تحصیلاتش را به پایان رساند. در سال 1309 وارد دانشکده افسری و در سال 1313 با درجه ستوان دومی، در رسته توپخانه فارغالتحصیل شد.
سپهبد سید محمدولی قرنی در دوران خدمت خود خدمات درخشانی را به نمایش گذاشت و مشاغل مهمی همچون کفیل فرمانده گردان 2 هنگ 4 توپخانه، فرماندهی گردان 105، رئیس رکن دوم ستاد مرکز تعلیماتی آمادگاه، فرمانده پارک توپخانه لشکر 2، رئیس رکن سوم لشکر 2 مرکز، رئیس ستاد لشکر 2، معاون اداره دوم سررشته داری ارتش، فرمانده تیپ مستقل رشت، رئیس رکن دوم و معاون ستاد ارتش را برعهده گرفته است.
آخرین سمت وی پیش از اخراج از ارتش، ریاست رکن 2 و معاونت ستاد ارتش بوده است. این شغل، باتوجه به موقعیت زمانی و وضعیت ارتش پس از کودتای 28 مرداد 1332، شغل بسیار مهمی بوده است.
سپهبد قرنی در فکر کودتا بود و ظاهراً همه شرایط فراهم شده بود، اما در شگفتی تمام کودتا «لو» رفت و اغلب قریب به اتفاق عوامل کودتا، از جمله سپهبد قرنی دستگیر شدند.
قرنی و همکاران و همفکرانش دستگیر و محاکمه شدند. در آغاز، صحبت از اعدام قرنی بود، ولی بنا به عللی که هنوز کاملاً معلوم نشده، مانند اینکه حقیقت وجودی لودهندگان کودتا روشن نشده، دادگاه، سرلشکر قرنی را به اخراج از ارتش و سه سال حبس محکوم کرد. وی در اسفند 1339 از زندان آزاد شد و از آن پس شدیداً تحت مراقبت امنیتی قرار داشت. شهید قرنی به دلیل همکاری با روحانیت در جریان نهضت امام خمینی (ره) مجدد به زندان رفت و در دی سال 45 آزاد شد.
شهید قرنی در جریان انقلاب به نیروهای انقلابی پیوست. به هنگام شکلگیری و گزینش اعضای شورای انقلاب که از سوی حضرت امام خمینی (ره) صورت میگرفت و همگی باید از گزینشهای متعدد عبور میکردند، ایشان به عضویت این شورا انتخاب شد.
بلافاصله پس از پیروزی انقلاب، یعنی روز 23 بهمن، سرلشکر قرنی، ضمن اعاده به ارتش با درجه سرلشکری به عنوان رئیس ستاد ارتش انقلاب، با حکم امام خمینی (ره) منصوب شد.
روز سوم اردیبهشت 1358، ساعت 11 سرلشکر محمدولی قرنی که در منزل شخصیاش (خیابان ولیعصر فعلی) به سر میبرد، به هنگام مراجعه به حیاط منزل، از بیرون ساختمان (احتمالاً از ساختمانهای روبهرو) مورد هدف قرار گرفت. صدای فریاد قرنی که میگفت «سوختم»، «سوختم» همسرش را که داخل ساختمان بود، به حیاط کشاند و وی با پیکر غرقه در خون قرنی که میان حیاط افتاده بود، روبهرو شد.
ضارب شهید سرلشکر قرنی، یکی از اعضای گروهک محارب و منحرف فرقان به نام «حمید نیکنام» بود که دستگیر و اعدام شد. ترور این شهید، نخستین جنایت گروهک تروریستی فرقان است.
سپهبد صیاد شیرازی، صیاد دلها
امیر سپهبد شهید علی صیاد شیرازی در روز چهارم خرداد 1323 در شهرستان درگز از توابع استان خراسان به دنیا آمد. در خرداد 1342 از دبیرستان امیرکبیر در تهران در رشته ریاضی دیپلم متوسطه گرفت. یک سال بعد در آزمون ورودی دانشکده افسری پذیرفته شد و به تحصیل علوم نظامی پرداخت و سه سال بعد در مهر 1346 با درجه ستوان دومی در رسته توپخانه فارغالتحصیل شد.
شهید صیاد شیرازی پس از فراغت از تحصیل در شیراز، دوره رنجر و چتربازی را با رتبه عالی گذراند، در اصفهان دوره تخصصی توپخانه را طی کرد و از سال 1348 به لشکر زرهی تبریز پیوست و خدمت رسمی خود را در نیروی زمینی آغاز کرد. پس از انحلال لشکر تبریز در اسفند سال 1349، به لشکر 81 زرهی کرمانشاه منتقل و در گردان 317 توپخانه به عنوان «فرمانده آتشبار» مشغول به خدمت شد.
وی در سال 1350 با دختر عموی خود ازدواج کرد و در اوایل سال 1351 با قبولی در آزمون اعزام به خارج دانش آموختگان دانشکده افسری برای تکمیل تخصص توپخانه به آمریکا اعزام شد. این شهید بزرگوار، دوره سه ماهه تخصص «هواسنجی بالستیک» را در شهر «فورت سیل» ایالت «اوکلاهما» با نمره عالی و احراز رتبه نخست از میان 20 افسر آمریکایی و ایرانی به پایان رساند.
شهید صیاد شیرازی پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، چندین سال در بخشهای مختلف ارتش به ویژه در غرب کشور به پاسداری از کشور پرداخت و در سازماندهی و فعالیت نیروهای انقلابی در ارتش تلاشی گسترده داشت.
از ابتدای پیروزی انقلاب تا مهر ماه 1358 در اصفهان بود و در این مدت با همکاری نیروهای نظامی و دوستان انقلابی خود ـ که بعداً پاسدار شدند ـ گروه 30 نفرهای را تشکیل داده و به حفظ و حراست از پادگان پرداخت. تلاشهای وی پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ساماندهی ارتش و ساختار نیروهای مسلح متجلّی شد.
از مهمترین اقدامات او پس از پیروزی انقلاب اسلامی، میتوان به تهیه طرحهای عملیاتی که منجر به شکستن حصر شهرهای سنندج و پادگانهای مریوان، بانه و سقز شد، اشاره کرد.
شهر سنندج با تشکیل ستاد عملیات مشترک ارتش و سپاه پاسداران پس از 21 روز مقاومت مدافعان این شهر، کاملاً از تصرف و تسلط نیروهای ضد انقلاب خارج شد. پس از تحقق و اجرای موفق این طرحها، شهید صیاد شیرازی، با دو درجه ارتقاء، با درجه سرهنگ تمامی به فرماندهی عملیات غرب کشور منصوب شد.
این شهید والامقام در آخرین ماههای ریاست جمهوری بنی صدر به دلیل برخورداری از روحیه انقلابی و مقابله با خیانتهای او از سمت خود عزل شد و پس از آن تا عزل بنی صدر و فرار مفتضحانه او به فرانسه، به دعوت شهید کلاهدوز در ستاد مرکزی سپاه پاسداران به خدمت پرداخت.
شهید صیاد شیرازی نقش به سزایی در همکاری و نزدیکی ارتش و سپاه داشت. وی پس از خلع بنی صدر از فرماندهی کل قوا، برای پایان دادن به ناهماهنگی ارتش و سپاه در آن دوران، قرارگاه مشترک عملیاتی سپاه و ارتش را راهاندازی کرد و به عنوان فرمانده ارشد در آن قرارگاه مشغول به فعالیت شد.
وی در مهر ماه سال 1360 به پیشنهاد رئیس شورای عالی دفاع از سوی امام خمینی (ره) به فرماندهی نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی منصوب شد که در این منصب، فرماندهی نیروهای ارتش اسلام در عملیاتهای پیروزمند ثامنالائمه (ع)، طریقالقدس، فتحالمبین و بیتالمقدس را بر عهده داشت؛ عملیاتی که سرنوشت جبهه های اسلام علیه کفر را به پیروزی رقم زد و روند جنگ تحمیلی را در مسیر پیروزی ارتش اسلام قرار داد.
شهید صیاد شیرازی پس از حدود پنج سال انجام وظیفه در مسئولیت خطیر فرماندهی نیروی زمینی، در 23 تیر 1365 از سمت خود استعفا داد و سپس با پیشنهاد حضرت آیت الله خامنه ای ـ ریاست جمهوری وقت ـ و تصویب امام راحل به سمت نمایندگی حضرت امام خمینی (ره) در شورای عالی دفاع منصوب شد.
وی در 18 اردیبهشت 1366 به همراه تعدادی دیگر از فرماندهان ارتش با پیشنهاد رئیس شورای عالی دفاع و موافقت امام خمینی (ره) به درجه سرتیپی ارتقاء مقام یافت و در مهر 1368 به درخواست رئیس ستاد فرماندهی کل نیروهای مسلح و موافقت فرماندهی معظم کل قوا به سمت معاونت بازرسی ستاد فرماندهی کل نیروهای مسلح منصوب شد.
این شهید بزرگوار در شهریور 1372 با حکم فرماندهی معظم کل قوا به سمت جانشین رئیس ستاد کل نیروهای مسلح منصوب شد و سپس در 16 فروردین 1378 همزمان با عید غدیر با حکم مقام معظم فرماندهی کل قوا به درجه سرلشکری ارتقاء یافت.
شهید سپهبد علی صیاد شیرازی، روز شنبه 21 فروردین 1378 در حالی که به قصد عزیمت به محل کار خود از منزل، خارج شده بود مورد سوء قصد یکی از اعضای گروهک تروریستی منافقین قرار گرفت و به شدت مجروح شد. اهالی محل که از این حادثه مطلع شده بودند بلافاصله او را به بیمارستان انتقال دادند اما متأسفانه بر اثر شدت جراحات وارده، تلاش پزشکان برای نجات او بی نتیجه ماند و امیر سرافراز ارتش اسلام پس از عمری مجاهدت در راه خدا به فیض عظیم شهادت نایل آمد.
سپهبد قاسم سلیمانی، پدر کودکان مدافع حرم
حاج قاسم سلیمانی سومین سپهبد انقلاب اسلامی است که به تازگی در جریان حمله آمریکا به کاروان حامل وی در نزدیکی فرودگاه بغداد به شهادت رسید.
سپهبد شهید قاسم سلیمانی در سال 1335 در روستای کوهستانی و دورافتاده «قنات ملک» در شهرستان رابر استان کرمان به دنیا آمد. وی در 12 سالگی، پس از پایان تحصیـلات دوره ابتدایی، زادگاه خود را ترک کرد و مشغول به کار بنایی در کرمان و چندی بعد نیز به عنوان پیمانکار در سازمان آب مشغول به کار شد و در همان سالها نیز فعالیتهای انقلابی خود را آغاز کرد.
او که پس از پیروزی انقلاب، به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد، در ابتدای جنگ فرماندهی دو گردان از نیروهای کرمانی را برعهده داشت تا اینکه با پیشنهاد شفاهی سردار شهید حسن باقری، تیپ جدیدی از نیروهای کرمان را تشکیل داد که اندکی بعد در زمستان سال 61 به لشکر 41 ثارالله ارتقا یافت که شامل نیروهایی از کرمان، سیستان و بلوچستان و هرمزگان میشد.
وی در طول دوران دفاع مقدس، با لشکر تحت امر خود در عملیاتهای زیادی از جمله، والفجر ۸، کربلای ۴، کربلای ۵ و تک شلمچه حضور موثر داشت.
لشکر 41 ثارالله را باید جزو لشکرهای خط شکن سپاه در سالهای دفاع مقدس نامید که نیروهای آن نقش بسزایی در عملیاتهای بزرگی مثل والفجر 8، کربلای 5 و... داشتند.
اگر برای بسیاری از همرزمان قاسم سلیمانی، جنگ در تابستان سال 67 به پایان رسید، ولی برای او آغاز دوران جدیدی در میادین نبرد بود. وی به واسطه حضور در مرزهای شرقی و سابقه مبارزه با اشرار و باندهای مواد مخدر در مرزهای ایران و افغانستان، در سال 1376 از سوی حضرت آیتالله خامنهای، فرماندهی کل قوا از کرمان به تهران فراخوانده و مسئولیت نیروی قدس سپاه به او سپرده شد.
از جمله نقاط درخشان فرماندهی سردار سلیمانی بر نیروی قدس، تقویت حزبالله لبنان و گروههای مبارز فلسطینی بود که نمود عینی آن را در نبردهای متعددی ازجمله جنگ 33 روزه حزبالله لبنان و رژیم صهیونیستی و پیروزی مبارزان فلسطینی در جنگ 22 روزه غزه علیه ارتش مجهز اسرائیل دیدیم.
در واقع قاسم سلیمانی توانسته بود استراتژی جمهوری اسلامی یعنی کمک به گروههای مبارز علیه اسرائیل را به خوبی دنبال کرده و هر روز در این مسیر گامهای دیگری بردارد.
قاسم سلیمانی در سال 1389 با حکم حضرت امام خامنهای فرمانده معظم کل قوا با یک درجه ارتقا به درجه سرلشکری نائل آمد، اما هنوز هم در افکار عمومی همه او را «حاج قاسم» میخوانند.
اما این پایان ماجرا نبود. با توطئه جدید غرب و پشتیبانی مالی کشورهایی مانند عربستان سعودی، که به شکلگیری گروهکهای تروریستی تکفیری اعم از داعش و جبههالنصره در منطقه انجامید، شهید قاسم سلیمانی ماموریتی تازه یافت و آن هم مقابله با این تهدیدات در دو کشور عراق و سوریه بود.
سلیمانی در عراق «حشد الشعبی» و در سوریه «بسیج مردمی» (قوات دفاع وطنی) را شکل داد و با کمک آنها و هدایت و مشاوره نیروی قدس سپاه، طی شش سال، بساط تروریستها در این دو کشور تقریبا جمع شد.
سرانجام این فرمانده خستگیناپذیر جبهههای حق علیه باطل سحرگاه (13 دی) در حمله بالگردهای آمریکایی به خودروی حامل وی در اطراف فرودگاه بغداد، شهد شیرین شهادت را نوشید و به یاران شهیدش پیوست.
پیام خون حاج قاسمها چیست؟
سردار بزرگ و پرافتخار اسلام، آسمانی شد.» خبری که هنوز باورش برای علاقمندان شهید و دلبستگان مقاومت سخت است. اما آنچه مهم است، «پیامی» است که هر شهید با «خون» خود به همه انسانها میدهد. «خون شهید» هم برای دشمنان پیام دارد و هم برای مؤمنان.
حضرت آیتالله خامنهای همواره در سخنانشان از مفاهیم والای قرآنی به عنوان راهبردهای الهی حرکت امت اسلام یاد میکنند. ایشان در پیام به ملت ایران در پی شهادت سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی نیز بر اساس مفاهیم قرآنی، پیروزی قطعی و نهایی را متعلق به مجاهدان جبهه مقامت دانستند؛ و این یعنی اقتداری فراتر از آنچه امروز جبهه مقاومت صاحب آن است.
اما «خون شهید» چگونه و بر اساس چه محاسباتی اقتداری مضاعف در پی دارد و چگونه فضا را متحول و دگرگون میکند؟
بخش فقه و معارف پایگاه اطلاعرسانی KHAMENEI.IR در یادداشت معارفی زیر، بر اساس بیانات رهبر انقلاب اسلامی به این موضوع میپردازد.
* شهادت، پاداش الهی در برابر جان مؤمنان است
«شهادت، نعمت و هدیهی خداست؛ این هدیه را آسان به کسی نمیدهند.»(۱) «شهادت مرگ تاجرانه است، مرگ پرسود است.»(۲) هر انسانی روزی از این دنیا میرود «کلّ نفس ذائقة الموت» اما سعادت این است که انسان با خدا تجارت کند و این «جان» را به خدا بفروشد و سود کند. «انّ الله اشتری من المؤمنین انفسهم»(۳) خدا «جان» را از مؤمنان، میخرد. اما سؤال اینجاست: مؤمنان جان خود را در برابر چه چیزی با خدا معامله میکنند؟ و خدا، جان مؤمنان را با چه بهایی میخرد؟
خداوند جان مؤمنان را در برابر «اجر» میخرد و همین، تجارت پُر سود است که شهدا را به سمت شهادت میکشاند. شهید میداند که در مکتب اسلام نه تنها خونش هدر رفتنی نیست؛ بلکه چنان «اجر»ی به او میدهند که بیشترین آثار را در هستی میگذارد.
به ویژه آنکه خود شهید از مقام بالایی برخوردار باشد. به همین دلیل «اَجر شهیدی مثل حسینبنعلی (علیه السّلام) که شهادت او قابل مقایسهی با هیچ شهادتی نیست...، اصلاً قابل مقایسه نیست با اجر یک شهید معمولی.»(۴) «اجر» همان چیزی است که خداوند در برابر «خون شهید» به او میدهد. همان آثار و برکات دنیایی است که قرآن فرمود «أحیاءٌ» و پاداش اخروی و مقام قرب الهی است که فرمود «عِندَ رَبِّهم یُرزَقُونَ».(۵)
«زنده بودن شهید» یعنی زندگی و رفتارها و باورهای او در این دنیا امتداد دارد و در زندگی ما تبلور دارد. اصولاً «خاصیت طبیعی شهادت، ایجاد برکت و تداوم و گشایش در حرکت به سمت تعالی و کمال است... خون شهید ضایع نخواهد شد؛ شخصیت شهید که تبلور همان آرمانهای او و آرزوهای اوست، از میان مردم رخت بر نخواهد بست.»(۶)
* شهادتهای بزرگ، جریانساز است
وقتی به شهادت «مردان بزرگ تاریخ» مینگریم، میبینیم «اجر» شهادت آنها، غوغایی در عالم به پا کرده است. در اجر شهادت امام حسین (علیهالسّلام) همین بس که تمام خوبیها، سعادتها، شورها و شعورها و بیداریها، از خون او سرچشمه میگیرد.
این همان باوری است که دلدادگان مکتب مقاومت را امید میدهد و حضرت زینب (سلاماللهعلیها) را به مقاومت در مکتب خود وا میدارد. تبلور «مقاومت» آنجایی است که ابنزیاد قصد دارد با یادآوری شهادت امام حسین (علیهالسّلام)، غم و غصه را بر پیامآوران مکتب حسینی غلبه دهد، آنان را به سازش واداشته و از ادامه مسیر باز دارد و دوران آنها را تمام شده بداند، حضرت زینب (سلاماللهعلیها) میفرماید «مَا رَأَیْتُ إِلَّا جَمِیلًا» من جز زیبایى چیزى ندیدم «هَؤُلَاءِ قَوْمٌ کَتَبَ اللَّهُ عَلَیْهِمُ الْقَتْلَ فَبَرَزُوا إِلَى مَضَاجِعِهِم»(۷) شهدا کسانیاند که خداوند، سرنوشت شهادت را برای آنان رقم زده است و آنها خودشان به شهادتگاه خود شتافتند.
این پیام شهیدان است که شهادت را نه یک خسارت و زیان، بلکه بالاترین سود در دنیا میداند. سودی که آثار آن سراسر دنیا را فرا خواهد گرفت. در باور شهیدان، «شهادت مردان بزرگ» برای مردم جامعهی اسلامی نه تنها خمودآور و سستکننده نیست، بلکه یک «نقش برانگیزاننده و زندهکننده برای نظام اجتماعی مسمانان»(۸) دارد. شهیدان برای این شهید میشوند که «کشته شدن در راه خدا، ریختن خون مظلومان در راه خدا، این اثر قهری و طبیعی را دارد که با خود دستاوردهائی را به امت اسلامی، به ملتهای مسلمان، به تاریخ اسلام تقدیم میکند.»(۹) و این همان «اجر»ی است که خداوند به شهید و خون او میدهد.
* پیام شهیدان این است: نترسید و نهراسید...
بزرگترین «اجر» شهید، همان «پیام» شهادت است. پیام شهدا به ما این است: «فَرِحینَ بِما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ» آنان از این شهادت خوشحالند. «وَ یَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ» به همه مردمی که در مسیر مبارزه با دشمن هستند این بشارت را میدهد که «أَلاَّ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ»(۱۰) «راه این است. راه را درست رفتند، صحیح رفتند، درست حرکت کردند.»(۱۱) و «در این راه نه بیم هست، نه اندوه هست؛ هرچه هست بهجت است، ابتهاج است، نشاط است، روحیّه است، امید است.»(۱۲)
بزرگترین اجر و برکت خون شهید، این است که آنانی که باقی ماندهاند و در حال مبارزه و مقاومت هستند، از این مسیر خسته نمیشوند، مبارزه و مقاومت را ادامه میدهند و خون شهید را ضایع نمیکنند. «امروز، به فضل همین شهادتها و به برکت خون شهدا، ملت ما، ملت سربلند و آبرومندی است و ملتها آبرو و عزت را اینگونه باید پیدا کنند.»(۱۳)
ضایع نشدن خون شهید و حفظ آن به این است که باور کنیم شهدا زنده اند. باور کنیم «اعمال من و شما را میبینند. آن وقتی که پای ما به سنگی بخورد، آن وقتی که نتوانیم خودمان را درست هدایت کنیم، اداره کنیم، زمین بخوریم، آنها نگران میشوند. آن وقتی که میفهمیم، میبینیم، محکم قدم برمیداریم، راه را مستقیم حرکت میکنیم، به هدف نزدیک میشویم، آنها خوشحال میشوند. آن وقتی که ملت ایران در یک عرصهای پیروز میشود، آن ارواح طیبه به احتظاظ در میآیند. آن وقتی که خدای نکرده بر اثر غفلت ما، کوتاهی ما، ملت عقب بماند، مشکل اساسی و عمومی پیدا کند، آنها نگران میشوند.»(۱۴) در این صورت است که خون شهید مانند «کیمیا» و «اکسیر»ی، جهان را متحول میکند، انسانها را رشد میدهد و به سعادت میرساند.
* پیام شیاطین، ناامیدی و ترس است!
در مقابل پیام شهیدان، شیاطین پیام دیگری دارند «إِنَّما ذلِکُمُ الشَّیْطانُ» پیام شیاطین این است: «یُخَوِّفُ أَوْلِیاءَهُ» پیام «ناامیدی از ادامه راه، نا امیدی از مقاومت.» این را همه باید بدانند «آن که شما را وادار میکند که بترسید، مأیوس بشوید، ناامید بشوید، او شیطان است. امروز این شیطانها از طریق رادیو و تلویزیون و فضای مجازی و شبکههای اجتماعی و امثال اینها مرتّب مشغول کارند برای اینکه بترسید. نه، نترسید، «فَلا تَخافوهُم» از آنها نترسید؛ از انحراف از راه خدا بترسید «وَ خافُونِ»(۱۵) که اگر چنانچه از راه مستقیم انحراف پیدا کردیم، سرنوشت ما سرنوشت کشورهایی است که زیر بال آمریکایند.»(۱۶)
شیاطین میخواهند پیام «شهدا» را وارونه جلوه دهند. آنان، مردان بزرگ ما را به شهادت میرسانند تا به ما بگویند اندوهگین باشید، بترسید، نا امید شوید. ما را به ترک میدان و سازش وادار کنند، اما «پیام شهدا نقطهی مقابل این است «اَلّا خَوفٌ عَلَیهِم وَ لا هُم یَحزَنون» خوف و حزن برداشته است در میدان شهادت.»(۱۷)
دشمنان ما را از شهادت میترسانند و میخواهند از آنها بترسیم. دائم میگویند «إنّ النّاس قد جمعوا لکم فاخشوهم» کشورها علیه ما اجماع جهانی کردهاند، از آنها بترسیم! اما پاسخ قرآن یک چیز است «فقالوا حسبنا اللَّه و نعم الوکیل» خدا با ماست. وقتی باور داشتیم خدا با ما است، نتیجهی این احساس، این درک، این حقیقت روحی و معنوی این است که «فانقلبوا بنعمة من اللَّه و فضل لم یمسسهم سوء»(۱۸) هیچکدام از آن جامعهی جهانی هیچ بدی و آسیبی به ما نمیتوانند برسانند.
البته باور داشته باشیم که «کشته شدن در راه خدا، «سوء» نیست. معنای «لم یمسسهم سوء» این نیست که یک سیلی هم به ما نخواهد خورد؛ چرا، سیلی هم میخورد؛ بالاتر از سیلی هم میخورد؛ منتها این «سوء» نیست. با معیار الهی که نگاه کنید، «لم یمسسهم سوء»؛ اما با معیارهای مادّیِ بشری که نگاه کنید، همهاش «سوء» است. خدای متعال با معیارهای خودش حرف میزند؛ با معیار محدود ما مادّیدلها و مادّیذهنها که حرف نمیزند.»(۱۹)
* بقای انقلاب به خاطر خون شهیدان است
کوتاه سخن اینکه «بقای این انقلاب به خاطر خون شهیدان است... شهادت است که پای ماندگاری و پایداری و بقاء ارزشها را امضاء میکند. بزرگترین اجری که در این دنیا به شهید داده میشود، بقاء و استحکام آن حقیقتی است که شهید جان خود را برای آن حقیقت فدا کرده است. خدای متعال آن حقیقت را به برکت خون شهید حفظ میکند. سازوکار منطقی و عقلائىِ این هم معلوم است؛ وقتی یک جامعهای از جان خود، از هستی خود، از راحتی خود، برای یک ارزشی، یک حقیقتی میگذرد، حقانیت خود را در دنیا به اثبات میرساند؛ و حقانیت است که میماند، حق است که باقی میماند؛ این سنت الهی است.»(۲۰) و «حقیقتی که ما باید بدان افتخار کنیم، این است که رسم شهادت و سنت الهىِ قتل فیسبیلاللَّه، با نظام اسلامی زنده شد.»(۲۱)
حرف آخر این که «ابهت و اقتدار معنوی امروز نظام اسلامی و ملت مسلمان در دنیا و در چشم قدرتهای شیطانی، ناشی از همین شهادتها است.»(۲۲) «توطئهها از سوی دشمن و عزم راسخ از سوی ملت ما همچنان ادامه دارد.»(۲۳) «وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقین»(۲۴) پیروزی از آن متقین است.
پینوشت:
۱) بیانات در دیدار جمعی از ایثارگران و خانوادههای شهدای استان کرمان، ۱۳۸۴/۰۲/۱۲
۲) بیانات در جمع روحانیون شیعه و اهل سنت کرمانشاه، ۱۳۹۰/۰۷/۲۰
۳) سوره توبه، آیه ۱۱۱
۴) شرح حدیثی از امام صادق(ع)، درباره زیارت امام حسین(ع)، ۱۳۹۸/۰۷/۰۱
۵) سوره آلعمران، آیه ۱۶۹
۶) بیانات در دیدار رئیس و مسئولان قوهی قضائیه، ۱۳۸۹/۰۴/۰۷
۷) بحار الأنوار، ج۴۵، ص۱۱۶
۸) بیانات در دیدار خانوادههای شهدای هفتم تیر و جمعی از خانوادههای شهدای استان تهران، ۱۳۹۴/۰۴/۰۶
۹) بیانات در دیدار مسئولان و کارکنان قوهی قضائیه، ۱۳۹۲/۰۴/۰۵
۱۰) سوره آل عمران، آیه ۱۷۰
۱۱) بیانات در دیدار خانوادههای شهدای هفتم تیر و جمعی از خانوادههای شهدای مدافع حرم، ۱۳۹۵/۰۴/۰۵
۱۲) بیانات در دیدار خانوادههای شهدای هفتم تیر و جمعی از خانوادههای شهدای استان تهران، ۱۳۹۴/۰۴/۰۶
۱۳) بیانات در دیدار فرزندان ممتاز شهدا و مسؤولان امور فرهنگی بنیاد شهید، ۱۳۶۸/۰۵/۲۵
۱۴) بیانات در دیدار جمعی از مردم و خانواده شهدا و ایثارگران، ۱۳۹۰/۱۲/۱۰
۱۵) سوره آل عمران، آیه ۱۷۵
۱۶) بیانات در دیدار فرماندهان و کارکنان نیروی هوایی ارتش، ۱۳۹۷/۱۱/۱۹
۱۷) بیانات در دیدار دستاندرکاران کنگره بزرگداشت شهدای استان کرمان، ۱۳۹۷/۱۲/۰۶
۱۸) سوره آل عمران، آیه ۱۷۴
۱۹) بیانات در دیدار مسئولان سازمان تبلیغات اسلامی، ۱۳۷۰/۱۲/۰۵
۲۰) بیانات در دیدار خانوادههای شهدا و ایثارگران استان خراسان شمالی، ۱۳۹۱/۰۷/۲۲
۲۱) بیانات در دیدار فرزندان ممتاز شهدا و مسؤولان امور فرهنگی بنیاد شهید، ۱۳۶۸/۰۵/۲۵
۲۲) همان
۲۳) بیانات در اجلاس بینالمللی بیداری اسلامی، ۱۳۹۰/۰۶/۲۶
۲۴) سوره اعراف، آیه ۱۲۸